تراپیم امروز گفت میخوام یه اعترافی کنم:
‏بعضی موقعها به زور خودمو نگه میدارم که گریه نکنم از رنجی که کشیدی …

من برای همه دنیا «خوبم، مرسی» هستم، اما توبیا حالم رو بپرس، بذار بهت بگم «وقتی که با تو حرف میزنم خوب خوبم!»
‏بقیه موقعها؟ بقیه موقعها هم صبر میکنم تا تو بیای حالم رو بپرسی!

ﺑﻌﻀﯽ ﻣﻮقعﻫﺎ ﺣﺮﻓﺘﻮ ﻧﺰﻧﯽ میشی ﯾﻪ ﺑﻤﺐ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﮐﻪ چاشنیشم ﻣﺸﮑﻞ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻮﻋﺪ بوووووووم... اینجور وقت‌ها میخوام بدونی که من هستم همیشه کنارت.

فقط موقعه تولدته که میفهمی چقد پیر شدی...

‌‌‌‌‌‌.࿐

‏هیی، امشبم گذشتو، چشم رو هم‌ بذاریم و باز کنیم، بازم فردا همین موقعه

Sari

‏تو خیابون که باهاش حرف میزدم عقب عقب راه میرفتم میخاسم قیافشو موقعه خندیدن از دس ندم

‏کسی که موقعه حرف زدنم باهاش سرش تو گوشیش باشه تو زندگیم جایی نداره

‏هر شب این موقعها به نداشته‌هامون فکر می‌کنیم..!

✨
الان دلم اون موقعه ای رو میخواد که بشینم زُل بزنم تو چشات بعد دو تایی با هم بخندیم☺️

بعضی وقتها سکوت میکنی چون اینقدر رنجیدی که نمیخوای حرف بزنی ...
بعضی وقتها سکوت میکنی چون واقعا حرفی برای گفتن نداری ...
گاهی موقعها سکوت یه اعتراضه...
گاهی موقع هام انتظاره ...
اما بیشتر وقتها سکوت واسه اینکه هیچ کلمه ای نمیتونه غمی رو که تو وجودت داری توصیف کنه ..........