بعضی از زخم‌ها قدیمی‌اند ، بسته شده‌اند ، درد نمی‌کنند ، اما جایشان هنوز هست و هر وقت نوازششان می‌کنی ، جریانِ دردی خیالی از تنت می‌گذرد و در حافظه‌ات زنده می‌شود.

در نهایت دریافتم که خودم باید این روح خسته را تیمار کنم، خودم باید دستان مشت شده‌ انسان در آینه را باز کنم و خودم باید به او صلح بیاموزم، خودم باید از من مراقبت کند، خودم باید پرستارش باشم، خودم باید دوستش باشم، خودم باید نگرانش باشم، خودم باید تن زخم خورده‌ام را به خانه بازگردانم، برایش قهوه دم کنم، خودم.

I'm grown up and more patient, and I understand that from the sorrows that don’t cry anymore...
‌
بزرگ شده‌ام و صبورتر، این را از غم‌هایی که دیگر گریه نمی‌شوند میفهمم...

تصمیم‌هایی که حین آب کشیدن ظرف‌ها میگیرم اکثرا درست، حساب‌شده‌ و منطقین.

از آن زن‌هایی بود که
گویی برای مهربان بودن زاده شده‌اند
و با خود خوشبختی می‌آورند .️

♡

رمان های ممنوع شده‌ی بزرگسال.
فایل رمانهای 🅑🅓🅢🅜 و خشن.
وقتایی که حوصله ات سر میره رمان بخون.

من دلم نمیخواست خیلی چیزارو تجربه کنم، دلم نمیخواست تا اون حد عصبانی و ناراحت بشم، دلم نمیخواست اونجوری ذوقم کور شه، دلم نمیخواست پروانه‌های تیکه تیکه شده‌ی خونی رو بالا بیارم، یا همه‌ی اون حسای قشنگ برام یه کابوس شن، دلم نمیخواست انقدر اذیت شم که الان هرکاری کنم نتونم خوشحال شم، دلم نمیخواست همه‌ ی حِسام له شه و الان بی حس شم، نمیخواستم اینجوری از زندگی درس بگیرم.

تا اینجای زندگی فقط حق با فروغ فرخزاد بوده که گفته :

از دست زندگی خسته شده‌ام
هرقدر به مسخرگی می‌گذرانم
می‌بینم نمی‌شود که نمی‌شود

«زمانی که در جایی در خودم فرو ریختم، هیچ‌کس برای آبادی من نیامد؛ من همیشه خودم بر ویرانه‌هایم آجر شده‌ام.»

𝑰 𝒅𝒐𝒏’𝒕 𝒘𝒂𝒏𝒕 𝒂 𝒓𝒆𝒍𝒂𝒕𝒊𝒐𝒏𝒔𝒉𝒊𝒑 𝒇𝒐𝒓 𝒕𝒉𝒆 𝒕𝒊𝒕𝒍𝒆 𝑰 𝒘𝒂𝒏𝒕 𝒂 𝒃𝒆𝒔𝒕 𝒇𝒓𝒊𝒆𝒏𝒅 𝒂 𝒔𝒑𝒊𝒓𝒊𝒕𝒖𝒂𝒍 𝒑𝒂𝒓𝒕𝒏𝒆𝒓 𝒂𝒏𝒅 𝒂 𝒔𝒐𝒖𝒍𝒎𝒂𝒕𝒆

من دنبال اسم و رسم برای رابطه نیستم من دنبال یه رفیق صمیمی‌ام ، یکی که مثل روح دومم و نیمه‌ی گم‌شده‌م باشه 🤍

♡