کپشن های مربوط به دريافت

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی دريافت

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻳﻚ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪ،
ﻧﯿﺎﺯﯼ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮِ:
ﻓﺎﺭﻍ ﺍﻟﺘﺤﺼﻴﻠﯽ
ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ
ﻛﺎﻫﺶ ﻭﺯﻥ
ﺍﻓﺰﺍﻳﺶ ﻭﺯﻥ
ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ
ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺗﺎﺯﻩ
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ
ﺷﺮﻭﻉ ﺗﻌﻄﻴﻼﺕ
ﺻﺒﺢ ﺟﻤﻌﻪ
ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﻭﺍﻡ
ﺧﺮﻳﺪ ﻣﺎﺷﻴﻦ
ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻗﺴﻂ
ﺑﻬﺎﺭ، ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ، ﭘﺎﻳﻴﺰ ﻭ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ
ﺍﻭﻝ ﺑﺮﺝ
ﻣُﺮﺩﻥ
ﺗﻮﻟﺪ ﻣﺠﺪﺩ
ﻭ ...
ﺑﺎﺷﯿﻢ!
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻳﻚ ﺳﻔﺮ ﺍﺳﺖ،
ﻧﻪ ﻳﻚ ﻣﻘﺼﺪ...
ﻫﻴﭻ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻴﻦ ﻟﺤﻈﻪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ...
ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻜﻨﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ.

سه شغل ازهمه آپديت ترن!!!

اول راننده تاكسيا
دوم نانواها
سوم آرايشگرا
يعني ميشه آخرين خبرها رو از اينا دريافت كرد

يكي از دوستانم به نام پل يك دستگاه اتومبيل سواري به عنوان عيدي از برادرش دريافت كرده بود.
شب عيد هنگامي كه پل از اداره اش بيرون آمد متوجه پسر بچه شيطاني شد كه دور و بر ماشين نو و براقش قدم مي زد و آن را تحسين مي كرد.
پل نزديك ماشين كه رسيد پسر پرسيد: ” اين ماشين مال شماست ، آقا؟”
پل سرش را به علامت تائيد تكان داد و گفت: برادرم به عنوان عيدي به من داده است”.
پسر متعجب شد و گفت: “منظورتان اين است كه برادرتان اين ماشين را همين جوري، بدون اين كه ديناري بابت آن پرداخت كنيد، به شما داده است؟ آخ جون، اي كاش…”
البته پل كاملاً واقف بود كه پسر چه آرزويي مي خواهد بكند.
او مي خواست آرزو كند كه اي كاش او هم يك همچو برادري داشت.

اما آنچه كه پسر گفت سرتا پاي وجود پل را به لرزه درآورد: ” اي كاش من هم يك همچین برادري بودم.”

پل مات و مبهوت به پسر نگاه كرد و سپس با يك انگيزه آني گفت: “دوست داري با هم تو ماشين يه گشتي بزنيم؟”
“اوه بله، دوست دارم.”
تازه راه افتاده بودند كه پسر به طرف پل بر گشت و با چشماني كه از خوشحالي برق مي زد، گفت: “آقا، مي شه خواهش كنم كه بري به طرف خونه ما؟”
پل لبخند زد.
او خوب فهميد كه پسر چه مي خواهد بگويد. او مي خواست به همسايگانش نشان دهد كه توي چه ماشين بزرگ و شيكي به خانه برگشته است.
اما پل باز در اشتباه بود ... پسر گفت: ” بي زحمت اونجايي كه دو تا پله داره، نگهداريد.”

پسر از پله ها بالا دويد.
چيزي نگذشت كه پل صداي برگشتن او را شنيد، اما او ديگر تند و تيـز بر نمي گشت.
او برادر كوچك فلج و زمين گير خود را بر پشت حمل كرده بود.
سپس او را روي پله پائيني نشاند و به طرف ماشين اشاره كرد :
” اوناهاش، جيمي، مي بيني؟ درست همون طوريه كه طبقه بالا برات تعريف كردم. برادرش عيدي بهش داده و او ديناري بابت آن پرداخت نكرده. يه روزي من هم يه همچو ماشيني به تو هديه خواهم داد … اونوقت مي توني براي خودت بگردي و چيزهاي قشنگ ويترين مغازه هاي شب عيد رو، همان طوري كه هميشه برات شرح مي دم، ببيني.”

پل در حالي كه اشكهاي گوشه چشمش را پاك مي كرد از ماشين پياده شد و پسربچه را در صندلي جلوئي ماشين نشاند.
برادر بزرگتر، با چشماني براق و درخشان، كنار او نشست و سه تائي رهسپار گردشي فراموش ناشدني شدند!

همسرم خواست با زن ديگري براي شام بيرون بروم ! ! !


پس از سال‌ها زندگي مشترك، همسرم از من خواست كه با زن ديگري براي شام و سينما بيرون بروم. زنم گفت كه مرا دوست دارد ولي مطمئن است كه اين زن هم مرا دوست دارد. و از بيرون رفتن با من لذت خواهد برد. زن ديگر كه همسرم خواست با او بيرون برم، مادرم بود. او 19سال پيش بيوه شده بود ولي مشغله‌هاي زندگي و داشتن 3فرزند باعث شده بود كه من فقط در موارد اتفاقي و نامنظم به او سر بزنم. آن شب به او زنگ زدم و...با نگراني از من پرسيد مگر چه شده؟ نگران شده‌بود، گفتم: به نظرم رسيد بسيار دلپذير خواهد بود اگر امشب با هم باشيم...جمعه عصر وقتي براي بردنش مي‌رفتم كمي عصبي بودم، او جلوي در خانه ايستاده بود و لباسي را پوشيده بود كه در آخرين جشن سالگرد ازدواجش پوشيده بود. با چهره‌اي روشن همچون فرشتگان به من لبخند مي‌زد. وقتي سوار ماشين شد گفت به دوستانش گفته كه امشب با پسرم براي گردش بيرون مي‌روم و آنها خيلي تحت تاثير قرار گرفته بودند...به رستوراني رفتيم كه خيلي لوكس نبود اما جاي دنجي بود. وقتي منو را نگاه مي‌كرد، لبخند حاكي از رضايت را بر چهره‌اش مي‌ديدم...

به من گفت وقتي كوچك بوديم و با هم رستوران مي‌رفتيم، او بود كه منوي رستوران را مي‌خواند...من هم گفتم حالا وقتش رسيده كه تو استراحت كني و بگذاري من اين لطف را در حق تو انجام دهم...هنگام صرف شام گپ و گفت صميمانه‌اي داشتيم...آنقدر حرف زديم كه سينما را از دست داديم...وقتي او را به خانه رساندم گفت كه باز هم با من بيرون خواهد آمد به شرط اينكه او مرا دعوت كند و من هم قبول كردم...

چند روز بعد مادرم در اثر يك حمله قلبي درگذشت، كمي بعدتر پاكتي حاوي كپي رسيدي از رستوراني كه با مادرم آن شب غذا خورديم به دستم رسيد. همراه با يادداشتي كه به آن ضميمه شده بود: نمي‌دانم كه آيا در آنجا خواهم بود يا نه ولي هزينه را براي 2نفر پرداخت كرده‌ام يكي براي تو و يكي هم براي همسرت. و تو هرگز نخواهي فهميد آن شب براي من چه مفهومي داشته است، دوستت دارم پسرم. آن هنگام بود كه دريافتم چقدر اهميت دارد كه به موقع به عزيزانمان بگوييم كه دوستشان داريم و زماني كه شايسته آنهاست به آنها اختصاص دهيم...به نظرم هيچ چيز در زندگي مهمتر از خداوند و خانواده نيست، زماني كه شايسته عزيزانتان است به آنها اختصاص دهيد زيرا هرگز نمي‌توان اين امور را به وقت ديگري واگذار نمود...»

دخترجواني ازمکزيک براي يک مأموريت اداري چندماهه به آرژانتين منتقل شد
پس از دوماه، نامه اي ازنامزدمکزيکي خوددريافت مي کند به اين مضمون
لوراي عزيز، متأسفانه ديگرنمي توانم به اين رابطه ازراه دورادامه بدهم وبايد بگويم که دراين مدت ده بار به توخيانت کرده ام !!! ومي دانم که نه تو و نه من شايسته اين وضع نيستيم. من راببخش وعکسي که به تو داده بودم برايم پس بفرست
باعشق : روبرت

دخترجوان رنجيـده خاطرازرفتارمرد، ازهمه همکاران ودوستانش مي خواهدکه عکسي ازنامزد، برادر، پسرعمو، پسردايي ... خودشان به اوقرض بدهند وهمه آن عکس ها راکه کلی بودند باعکس روبرت، نامزد بي وفايش، دريک پاکت گذاشته وهمراه با يادداشتي برايش پست مي کند، به اين مضمون

روبرت عزيز، مراببخش، اماهرچه فکرکردم قيافه تورا به يادنياوردم، لطفاً عکس خودت راازميان عکسهاي توي پاکت جداکن وبقيه رابه من برگردان

اگر پيام خدا را خوب دريافت نکرديد، به "فرستنده ها” دست نزنيد، "گيرنده ها” را تنظيم کنيد.

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

ازهمه, آپديت, راننده, تاكسيا, نانواها, آرايشگرا, يعني, ميشه, آخرين, خبرها, اينا, دريافت, دوستانم, دستگاه, اتومبيل, سواري, عنوان, عيدي, برادرش, كرده, هنگامي, اداره, بيرون, متوجه, شيطاني, ماشين, براقش, تحسين, نزديك, رسيد, پرسيد, شماست, علامت, تائيد, تكان, برادرم, داده, متعجب, منظورتان, برادرتان, همين, جوري, بدون, ديناري, بابت, پرداخت, كنيد, البته, كاملاً, واقف, آرزويي, خواهد, بكند, خواست, همچو, برادري, داشت, آنچه, سرتا, وجود, لرزه, درآورد, همچین, بودم, مبهوت, نگاه, انگيزه, داري, گشتي, بزنيم, دارم, تازه, افتاده, بودند, چشماني, خوشحالي, خواهش, خونه, لبخند, فهميد, بگويد, همسايگانش, نشان, بزرگ, شيكي, خانه, برگشته, اشتباه, زحمت, اونجايي, نگهداريد, بالا, دويد, چيزي, نگذشت, صداي, برگشتن, شنيد, ديگر, كوچك, زمين, پائيني, نشاند, اشاره, اوناهاش, جيمي, بيني, درست, همون, طوريه, طبقه, برات, تعريف, كردم, نكرده, روزي, ماشيني, هديه, خواهم, اونوقت, توني, براي, خودت, بگردي, چيزهاي, قشنگ, ويترين, مغازه, همان, هميشه, ببيني, اشكهاي, گوشه, چشمش, پياده, پسربچه, صندلي, جلوئي, بزرگتر, درخشان, كنار, نشست, رهسپار, گردشي, فراموش, ناشدني, شدند, همسرم, ديگري, بروم, سالها, زندگي, مشترك, سينما, دارد, مطمئن, رفتن, مادرم, بيوه, مشغلههاي, داشتن, فرزند, باعث, موارد, اتفاقي, نامنظم, بزنم, نگراني, شدهبود, گفتم, نظرم, بسيار, دلپذير, امشب, باشيم, جمعه, وقتي, بردنش, ميرفتم, عصبي, جلوي, ايستاده, لباسي, پوشيده, سالگرد, ازدواجش, چهرهاي, روشن, همچون, فرشتگان, ميزد, دوستانش, گفته, پسرم, ميروم, آنها, خيلي, تاثير, قرار, گرفته, رستوراني, رفتيم, لوكس, نبود, دنجي, ميكرد, حاكي, رضايت, چهرهاش, ميديدم, بوديم, ميرفتيم, منوي, ميخواند, حالا, وقتش, رسيده, استراحت, بگذاري, انجام, صميمانهاي, داشتيم, آنقدر, زديم, داديم, رساندم, اينكه, دعوت, قبول, حمله, قلبي, درگذشت, بعدتر, پاكتي, حاوي, رسيدي, خورديم, دستم, همراه, يادداشتي, ضميمه, نميدانم, آنجا, هزينه, كردهام, همسرت, هرگز, نخواهي, مفهومي, داشته, دوستت, دريافتم, چقدر, اهميت, موقع, عزيزانمان, بگوييم, دوستشان, داريم, زماني, شايسته, آنهاست, اختصاص, دهيم, مهمتر, خداوند, خانواده, نيست, عزيزانتان, دهيد, زيرا, نميتوان, امور, واگذار, نمود, دخترجواني, ازمکزيک, مأموريت, اداري, چندماهه, آرژانتين, منتقل, دوماه, نامه, خوددريافت, مضمون, لوراي, متأسفانه, ديگرنمي, توانم, رابطه, ازراه, دورادامه, بدهم, وبايد, بگويم, دراين, توخيانت, کرده, نيستيم, راببخش, وعکسي, برايم, بفرست, باعشق, روبرت, رنجيده, همکاران, ودوستانش, خواهدکه, ازنامزد, پسرعمو, پسردايي, خودشان, اوقرض, بدهند, وهمه, راکه, باعکس, وفايش, دريک, پاکت, گذاشته, وهمراه, برايش, مراببخش, اماهرچه, فکرکردم, قيافه, لطفاً, راازميان, عکسهاي, جداکن, وبقيه, رابه, برگردان, پيام, نکرديد, فرستنده, نزنيد, گيرنده, تنظيم, کنيد,