مردی نزد حلاج آمد و پرسید:
رهایی چیست؟
او در مسجدی نشسته بود که دور تا دور آن ستونهای زیبایی بود، حلاج بیدرنگ به سمت یکی از ستونها دوید و آن را با هر دو دست گرفت و فریاد زد:
به من کمک کن، این ستون به من چسبیده است و به من اجازه آزاد شدن نمیدهد.
مرد گفت:
تو دیوانه هستی،
این تویی که به ستون چسبیدهای...، ستون تو را نگرفته است.
منصور گفت:
"من پاسخت را دادم، حالا از اینجا برو،
هیچکس تو را مقید نکرده است.
قید و بند تو
کاذب است.
تو در بند خویشی ...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ستونِ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
مردی نزد حلاج آمد و پرسید:
رهایی چیست؟
او در مسجدی نشسته بود که دور تا دور آن ستونهای زیبایی بود، حلاج بیدرنگ به سمت یکی از ستونها دوید و آن را با هر دو دست گرفت و فریاد زد:
به من کمک کن، این ستون به من چسبیده است و به من اجازه آزاد شدن نمیدهد.
مرد گفت:
تو دیوانه هستی،
این تویی که به ستون چسبیدهای...، ستون تو را نگرفته است.
منصور گفت:
"من پاسخت را دادم، حالا از اینجا برو،
هیچکس تو را مقید نکرده است.
قید و بند تو
کاذب است.
تو در بند خویشی ...
•
واستون آرزو میکنم آدمی رو پیدا کنید که تحت هر شرایطی راجع به همه چیز بتونید باهاش صحبت کنید و هیچوقت کاری نکنه که از اعتمادتون پشیمون بشید.️
♡
براے اشک چشم تو، پناه و شانه میشوم
و نُت به نُت براے تو پُر از ترانه میشوم .
اگر ڪه خانه اے شود به دست عشق تو بنا
براے استوارے اش ستونِ خانه میشوم .
کنار تو .
از سرمای زمستون .
چیزی نمیفهمم ..️...
. .
•
زمستونِ امسال خیلی قشنگه
چون گرمایِ دستِ تو رو دارمـ
جمعه در پیش است و
دلگیری از پنجره سرک می کشد ..
دست فاصله را بگیر و برگرد ... و
با احتیاط مرا دوست بدار که
شکسته است، چهار ستونِ احساسم ..
به بُن بست خوردن
و از کوچههای بزک کرده رو دست خوردن؛
همینقدر میدانم ای جان
که در جیبهای خیابان
جوابی برای جنون نیست.
نه اینکه ظرافت ندارند و زیبا نباشند
ستونهای سیمانی شهر
بسیار هم خوشتراشند
ولی با تمام تفاصیل
زیبایی این معابر
به اندازه یک وجب بیستون نیست.
کسی شک ندارد
قشنگ است گلدان
ظریف است معماری حُسن یوسف
ولی در رگ جلوه این عروسان
کسی شک ندارد که خون نیست.
نوشتیم از عشق و صد بار خط خورد
و هر بار
این نقش، مُهر غلط خورد
که فهمیدم این راه، پرت است و
این ماه، بن بست
که دانستم اینجا کسی مرد این آزمون نیست.
همین است حرفم:
بیابانی ِ یک نگاه شگرفم
خیابان، مجال جنون نیست...