Don’t be afraid to start over. this time you’re not starting from scratch, you’re starting from experience
از اینکه دوباره از نو شروع کنی ترس نداشته باش. این دفعه قرار نیست از صفر شروع کنی، این بار قراره با کوله باری از تجربه شروع کنی
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی کوله
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ایستاده ام بر بام اسفند،
با چشمانی خیره به روزهایی که
تلخ و شیرین گذشت و خاطره شد..
حالا بهار در راه است،
لبریز از عطر بهار نارنج،
سرشار از شکوه علفزار با کوله باری از
شکوفه های عشق،
سبزه های امید و ابرهایی که آبستن باران اند..
شاید خدا خواست
و این بهار
درخت آرزوهایمان جوانه زد ..
مریم موسوی
✿ کپشن خاص ✿
- یه روز،
بی هوا تمومِ خاطراتمونو میریزم تو کوله پشتیم و میرم...
شاید برم "مریخ"
شاید از کوچه پس کوچههایِ "ماه"
یه دسته نرگس بخرم
از همونایی که بویِ خندههاتو میده..
و منتظر بشینم
تا خدا تورو بیاره پیشم..
من هنوزم به اومدنت ایمان دارم!..
لبخند الیزابت
#یونس_مقصودی
.
آمد از راه بهار
بُقچه ی شادی و امید به دست
کوله یِ سبزی و آرامش و لبخند به دوش
رنگ آورده بپاشد در شهر
عشق آورده بریزد همه جا
شب به پایانِ خودش نزدیک است ..
#نرگس_صرافیان_طوفان
♡
وَ من به یکباره یاد گرفتم دیگر کسی رو دوست نداشته باشَم؛
باری رویِ شانه هایَش نباشم؛
که نداند با من چه کند؟
و کجایِ دلش بگذارد که نه من بشکنَم؛
و هم او ثابت بماند؛
وَ من به یکباره یاد گرفتم همه یِ اعتمادَم را در کوله پُشتی ام پنهان کنم تا دستِ هیچ احَد الناسی بهش نرسد؛
تا بشوَد اسباب بازیِ کودکی هایِ نداشته اش؛
و مَن به یکباره اینچنین قَد کشیدم و بزرگ شدم.
.
#فرگل_مشتاقی
ایستاده ام بر بام اسفند،
با چشمانی خیره به روزهایی که
تلخ و شیرین گذشت و خاطره شد..
حالا بهار در راه است،
لبریز از عطر بهار نارنج،
سرشار از شکوه علفزار با کوله باری از
شکوفه های عشق،
سبزه های امید و ابرهایی که آبستن باران اند..
شاید خدا خواست
و این بهار
درخت آرزوهایمان جوانه زد ..
مریم موسوی
به قول سهراب .️
باغبانی پیرم ... ،
که به غیر از گلها ، از همه دلگیرم....
کوله ام غرق غم است....
آدم خوب کم است ....
عده ای بیخبرند ، عده ای کور و کرند ...
اندکی هم پکرند .... !!
... و میان رفقا ... عده ای مثل شما ...
تاج سرند
من اصلا پیادهروی تو خیابونای کثیف و پردود تهرانو دوست نداشتم. نشستن تو کافه و دوساعت زلزدن به لیوان خالی قهوه رو دوست نداشتم. حرفزدنای طولانی و شببیخوابیا رو دوستنداشتم. کوه و صبح زود و کوله و صبحونهی خاکوخلگرفته رو دوست نداشتم. «من»، «تو» رو دوست داشتم.
_از لحاظ روحی احتیاج دارم برم
جمع کنم و برم
تو که همیشه رفتنو خواستی..
_نه ایندفه فرق داره
ایندفه دلم میخواد هیچ یادگاری ای هم تو کولهام نباشه
جمع کنم برم جایی که هیچآدمی نباشه..
هیچ آدمی؟
_آدمِ آشنا و آدمی که تو آینده میشه آشنا!
. .
آمدی لیلی ولی مجنون از اینجا رفته است
خسته شد از بی وفایی کوله بارش بسته است
آمدی لیلی ولی این آمدن بی فایده است
عشق هامان گو چرا بوی خیانت داده است
آمدی لیلی ولی اینجا شقایق خسته است
تا ابد رخت عزا بر مرگ عشق پوشیده است
آمدی لیلی ولی شهردلم بی حوصله است
نوش دارویی ولی ،سهراب تو که مرده است
آمدی لیلی ولی این آمدن بی پرده است
چون که مجنونت دگر از زندگانی رفته است
مثل هرشب غصه ام تنهاییم را رانده است
تا سپیده پیش من آن با وفایم مانده است
یک نفر نام مرا سنگ صبورم خوانده است
بعد مرگم شعر هایم یادگاری مانده است