همهی ما زخمهایی را با خودمان حمل میکنیم که اگر موفق نشویم حلشان کنیم و از آنها التیام یابیم، به مرور تبدیل میشوند به تیغههایی تیز و بُرّنده که ناخواسته با آنها، دیگران را زخمی میکنیم.
و جهان، پر شده از آدمهایی که هربار به هم نزدیک شدند، به هم زخم زدند؛ بیآنکه بدانند این زخمها یادگار همان زخمها و آسیبهاییست که در گذشته بخشی از روانشان را درگیر کرده و برای التیام آن، هیچ کاری نکردهاند!
و زخمهای التیام نیافته، محو نمیشوند!
و زخمهای التیام نیافته، میمانند و سرسخت میشوند و آسیب میزنند...
#نرگس_صرافیان_طوفان
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی تیغه
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
تیغه تبری نیست،
که بَدَن مارو نشناسه :)
. ⃟.
خواستم رویاهای محالم را
قیچی کنم، به تو که رسیدم
تیغه ی دلم کُند شد،نبرید.
حالا مطمئنم
که "تو "محالی اما ممکن
#سحر_رستگار
تو رفتی از دست من و دست همه رو شد
دستان گرم دوستان تیغه ی چاقو شد
از دوستانم دشمنی را بیشتر دیدم
این روزها من دشمنان را دوست تر دیدم
دلخسته از نیرنگ و تزویر رفیقانم
مثل نهالی در دل بی رحم طوفانم
تنهاتر از فرمانروای مانده بی لشگر
از قلعه ای ویران شده در جنگ ویران تر
بی کار و کس بی همنفس بی سایه بی همراه
تنهاترم از اولین انسان روی ماه
#مجید_احمدی
اگر که نتوانتم تو را تا ابد ببینم
بدان که همواره تو همراهِ من خواهی بود...
از درون
و از برون
همراهِ من خواهی بود
بر نوکِ انگشتانم
بر تیغههایِ ذهنم
و در میانهها
در میانههای آنچه که هستم،
از آنچه که از من باقی خواهد ماند...!
#چارلز_بوکوفسکی
آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیاش اوضاع درست به نظر نمیآمد.
حتی مشکلاتش مدام بیشتر میشد.
یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: واقعا که عجبا. درست بعد از این که تصمیم گرفتهای مرد خداترسی بشوی، زندگیات بدتر شده،
نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام رنجهایی که در مسیر معنویت به خود دادهای، زندگییات بهتر نشده.
آهنگر مکث کرد و بلافاصله پاسخ نداد.
سرانجام بعد از سکوتی پُر معنا
اینگونه پاسخ داد :
در این کارگاه، فولاد خام برایم میآورند و باید از آن شمشیر بسازم.
میدانی چه طور این کار را میکنم؟
اول تکهی فولاد را به اندازهی جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بیرحمی، سنگینترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو میکنم، و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج میبرد.
باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست یابم. یک بار کافی نیست.
آهنگر مدتی سکوت کرد و سپس ادامه داد:
گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک میاندازد. میدانم که این فولاد، هرگز تیغهی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد. آنوقت است که آنرا به میان انبوه زبالههای کارگاه میاندازم.
باز مکث کرد و بعد ادامه داد:
میدانم که در آتش رنج فرو میروم. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفتهام، و گاهی به شدت احساس سرما میکنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد. اما تنها دعایی که به درگاه خداوند دارم این است :
«خدای من، از آنچه برای من خواسته ای صرفنظر نکن تا شکلی را که میخواهی ، به خود بگیرم. به هر روشی که میپسندی ادامه بده ؛ هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز، هرگز مرا به کوه زبالههای فولادهای بی فایده پرتاب نکن»
❤️
اگر که نتوانم تو را تا ابد ببینم
بدان که همواره تو همراه من خواهی بود
از درون
و از برون
همراه من خواهی بود
بر نوک انگشتانم
بر تیغه های ذهنم
و در میانه ها
در میانه های آنچه که هستم
از آنچه که از من باقی خواهد ماند
چارلز بوکوفسکی
خرت و پرتهای این خانه
چشم تو را که دور میبینند
یکبند پشت سرم حرف میزنند
گلدانها
پردهها
تختخواب آشفته
ظروف تلنبار برهم
مجلات بازمانده بر میز
حتا این گربهی بیچشم و رو
که در غیاب تو ترجیح میدهد
حیاط همسایه را ...
میگویند تو که نیستی
تنبل میشوم
و سمبَل میکنم
هر مهمی را
کسی نیست به این کلهپوکها بگوید
وقتی تو نیستی چه فرق میکند
فرقم را از کجا باز کنم
و یقهام را تا کجا ..
از فرودگاه که بردارمت
خواهی دید ریش سه روزهام
سهتیغه است و معطر
و خط اطو بازگشته است
به پیراهن و شلوارم ..
میخواهم بگویم؛ فقر همه جا سر میکشد …
فقر ، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست …فقر ،حتی گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند…
فقر ، چیزی را “نداشتن” است ؛ ولی آن چیز پول نیست ؛ طلا و غذا هم نیست …
فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند …
فقر ، اعجوبه ایست که بشکه های نفت در عربستان را تا ته سر میکشد …
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند …
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد میکند …
فقر ، کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند …
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود …
فقر ، همه جا سر میکشد …
سیر مهریه در گذر زمان !
عصر شکار : 20 کیلو گوشت دایناسور . 40 کیلو گوشت اژدها
نتیجه : دایناسور ها منقرض شدند
عصر کشاورزی : 24 دسته تبر سنگی . 24 دسته تیغه و داس جنگی .
نتیجه : افزایش قتل به دلیل دم دست بودن داس برا ی خانم ها
عصر فلز :70 ورقه مسی . 50 تا خنجر مفرغی و سرگرز اهنی .
نتیجه : افزایش شکستگی سر مردان با گرز اهنی
عصر بخار : 30 هزار تومان و بخار کردن اب حوض خانه ی عروس خانم
نتیجه : کمبود آب و جیره بندی شدن آن .
عصر صنعت : 1 میلیون پول . 14 سکه ی طلا . یک اتومبیل و هرچی که با ص شروع میشد
نتیجه : بنا به درخواست آقایان تولید ژیان اغاز شد .
عصر کامپیوتر : هم وزن عروس خانم ها سکه ی طلا !!!!
نتیجه : هرچی عروس خانم ها مانکن تر باشد بهتر است
نتیجه گیری کلی: بابا بگو نمیخوایم زن بهت بدیم دیگه ... این کارا یعنی چی ؟؟
عامل اصلی انقراض دایناسور ها ------ > عروس خانم ها
عامل اصلی کمبود آب ------> عروس خانم ها
عامل اصلی افزایش ماشین های فرسوده در سطح شهر ------> عروس ها
عامل اصلی افزایش چاقی و افزایش بیماری ها ------> عروس ها