کارهای کوچک را عقب میاندازم تا به دردسرهای بزرگ تبدیل میشوند. هربار پیش میاد، آدم هم نمیشوم.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ندازم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
عزیزم دست خودم نیست من تا تیکه نندازم آروم نمیگیرم.
៚𝕊𝕒𝕕𝕖𝕔𝕖 𝕓𝕚𝕣 𝕜𝕖𝕫 𝕪𝕒𝕤̧𝕒𝕕ı𝕘̆ı𝕞ı𝕫ı 𝕤𝕒𝕟𝕒 𝕙𝕒𝕥ı𝕣𝕝𝕒𝕥𝕞𝕒𝕜 𝕚𝕤𝕥𝕖𝕕𝕚𝕞
میخواستم یادت بندازم که ما فقط یه بار زندگی میکنیم.
•
سیو داشته باش که یادت بندازم
تا حالت با خودت خوب نباشه
رابطههای عمیقی رو تجربه نمیکنی
بیشتر از سر تنهاییه🤍
「♡」
میخواهم به خودم تلقین کنم که زندگی فقط یک بازیست و من باید تا آنجا که میتوانم ماهرانه و درست آن را بازی کنم ؛ چه در این بازی ببرم و چه ببازم ، در هر حال شانهها را بالا میاندازم و میخندم ...
.جین وبستر
. بابا لنگ دراز
من نمیتونم از زندگیم بندازمت بیرون ولی یه جوری میتونم نسبت بهت بی اهمیت بشم که خودتم مات بمونی
یک روز بالشتَمو برمیدارم
جایِ خوابمو جمع میکنم
میندازم روی کولَم و خودمو میبَرَم یک جای دور؛
و از روزهای سخت و کسل کننده ای که دمار از حس قلب و روحم در اورده؛
بیدار میشم.
.فرگل مشتاقی
نزدیکت می شوم
بوی دریا میآید..
دور که می شوم
صدای باران
بگو تکلیفام با چشمهایت چیست
لنگر بیاندازم عاشقی کنم
یا چتر بردارم و دلبری کنم ؟!
✿ کپشن خاص ✿
این را دیگر همه ی مردمانِ حاضر در اقلیمِ اطرافم میدانند که هر چند صباح یکبار ، بقچه ام را می اندازم گَلَم و با بغلی از کاغذ باطله راه می افتم میروم پشتِ هیچستان ! همانجا که سهراب بود …
تا شاید بتوانم دور از معاشرت و همهمه ی آدمها ، کمی از خودم را پیدا کنم ! چرا که من میدانم ، هرکجا ازدحام باشد ، صدایِ نور ، عطر آب ، سایه ی گنجشکها و رقص شمعدانی و دستِ خدا … گم میشوند !
در سکوت و غیبت از میانِ مردم است که تو میتوانی بیشتر آسمان را تماشا کنی و صفحات میان کتابت را ببوسی و یک تسبیح برداری و ذکر بگیری که “ چرا هستم !؟ “ و “ آخرین کار پیش از مرگم چه باید باشد ؟ “
و این بار دست از پا دراز تر برگشته ام !
شاید خیال کنید با طوماری حدیث و پند و نصیحت میخواهم آن ته مانده حوصله تان را بجَوَم و از آنچه فهمیده ام بگویم ! نه !
من دریافتم … به خوبی دریافتم …
نه آنقدر بزرگ هیبتم که جهان بی من بخشکد و مردم در نبودم تلف شوند یا در خاطرشان بمانم !
نه آنقدر ناچیزم که نشود لکه ای ، جوهری نور از حضورم بیوفتد روی زمین و جوانه شود ..
دریافتم آدمی همواره چیزی میانِ خوف و رجا بوده ! چیزی بینِ هیچ چیز و همه چیز بودن ! …
دریافتم که باید ما بقیِ ایامِ پیش رویم را به شنیدن بگذرانم … و بپذیرم من از دانستنی ها ، اندکی میدانم !
آن هم این است که :
“ هیچ چیز نمیدانم “
#میم_سادات_هاشمی
انقدر سنگینو پرم
که اگه بیای بگی چته سرمو میندازم رو کتفت
و گریه میکنم تا کور شم..!
.࿐