و چشمانش افق ممتدی،
از دیروزم به فردایم..
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ممتد
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
✿ کپشن خاص ✿
اعتماد نکن! اینجا از کلاف اعتمادت کلاه میبافند برای خودت. آنقدر بلند که چشمهایت را بپوشاند و نبینی که تا چه اندازه غرق شدهای.
اینجا برای اعتماد آدمها ارزشی قائل نمیشوند، اینجا برای آدمها ارزشی قائل نمیشوند...
خیالت از انصافِ هیچکس راحت نباشد! اینجا مدتهاست که اصول انسانیت را نقض کردهاند و هیچکس به هیچ اصلی پایبند نیست. که اعتماد میکنی و ضربه میخوری و درد میکشی و توضیح میخواهی و توجیه میشوی. که آنقدر خستهات میکنند تا اینکه درها و پنجرهها را میبندی، تنظیم میشوی روی حالت پرواز، گوشهایت را میگیری و دلت را خوش میکنی به امنیت ممتدِّ بیخبری و فریاد میزنی؛ هرچه باداباد! خانهی هر آنکه بیانصاف شد آباد...
#نرگس_صرافیان_طوفان
شب از یک ساعتی به
بعد دیگر شب نیست
تکرار ممتد آرزوی بودن
چشم و صدای توست!
#شبت_پر_از_آرامش
.
✿ کپشن خاص ✿
همه روز را هم بگذرانی و
خودت را به بیخیالی ممتد بزنی شاید
بتوانی خودت را گول بزنی و غصه را دور کنی
اما امان از شب...
شب خودش به تنهایی فلسفه دیگری دارد
انگار همه غصه ها از بدو تولد هجوم میاورد تو سرت و تو یکباره تحت محاصره ی لشکر عظیم غصه ای و همه تلاشت برای فرار بی فایده میشود...
شب ها کیش و مات میشوی...
#مصی_لطفی
.......
خوب من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم!
راه رود جاری احساسمان را سد کنیم!!!
عشق، در هر حالتی خوب است؛
خوب خوب خوب
پس نباید با "اگر" یا "شاید" آن را بد کنیم!!!
دل به دریا میزنم من...
دل به دریا میزنی؟
تا توکّل بر هر آنچه پیش میآید کنیم!!!
جای حسرت خوردن و ماندن،
بیا راهی شویم,
پایمان را نذر راه و قسمتِ مقصد کنیم!!!
میتوانی، میتوانم، میشود؛
نه! شک نکن
باورم کن تا "نباید" را "فقط باید" کنیم!!!
زندگی جاریست؛
بسم الله... از آغاز راه...
نقطههای مشترک را میشود ممتد کنیم!!!
آخرش روزی بهار خندههامان میرسد!
پس بیا با عشق، فصل بغضمان را رد کنیم!!!
(قیصر امین پور)
.......
به عالمی نمی دهم نگاه پر ترانه را
سکوتِ ممتدتو در غروب عاشقانه را
درونِ چشم هایِ تو صدای موج و ساحل است
وقطره قطره می چکم سرود بی بهانه را
کنارِتو نشستنم تمامِ آرزویِ من
چه خوب رسم می کنی شکوهِ این زمانه را
بهارباتو می رسد،توعطرمی زنی چرا؟
گلِ حضورِ تو بس است بهارِ سبز خانه را
درختِ آرزویِ من امید میوه اش تویی
نگاه کن به چشمِِ من،درخشش جوانه را
شب وسکوت و ماه و من ،تمامِ این غزل تویی
بخوان به خنده های خود ترانه ی شبانه را
آدمایی که جای حرف زدن می نویسن، خطرناکن! درست مثل همون مصدومایی که خونریزی داخلی دارن و ناغافل خط ممتد، سوت می کشه رو مانیتور زندگیشون ... بی درد و بی علامت!
آدمایی که می نویسن مدت مدیدی توو سکوت بودن، توو انزوای دسته جمعی، از همونایی که مثل همون کلانتر کارتونی دوران بچگی مون،هیچکس نمی فهمه چی میگذره توو قلب طلایی یی که پشت ستاره ی حلبی چهره شون پنهون کردن...
آدمایی که می نویسن ، اونقدر می نویسن تا یه روز جوهر احساس شون خشک بشه و بعد خودشون می شن نقش اول قصه های ناتموم بقیه... درست مثل مجنون که اونقدر "مشق نام لیلا " کرد که بالاخره مرد! آره؛ مرد!
آدمایی که جای حرف زدن می نویسن، آلارم نمی دن؛ سوپاپ اطمینان هم ندارن.. فقط یهو می ریزن...کاملا یهو!
#ناهید_سعادتیان
@deltangi_fsm
+ کسی که بخواد بره نه چمدون میبنده، نه گوشیش خاموش میشه، نه چیز دیگه!
فقط سرد میشه ولی مهربون! همین...
- مگه تا حالا کسی رو دوست داشتی؟
اتوبوس رسیده بود ترمینال، میدونستم اگر بگم رسیدم اونم پا میشه میاد دنبالم،اونم پنج صبح!
به خودم گفتم میرم تو نمازخونه ی ترمینال یا یه قدمی میزنم تا بیدار شه...
هنوز فکرم تموم نشده بود پیام اومد رو گوشیم که "بیا سمت در پشتی ترمینال!" دختره ی احمق انگار جی پی اس اتوبوس بهش وصل بود!
از دور دیدمش از سنگینی کوله پشتی قهوه ای همیشگیش، میشد فهمید که بازم دیشب نخوابیده و نهار ظهر رو آماده می کرده و فقط با یه کرم ضد آفتاب آرایشش رو ماست مالی کرده!
خندم گرفت گفتم: حداقل چراغ رو روشن میکردی که تو ابروهات ضد آفتاب نزنی! گفت:
"علیک سلام" و بغلم کرد
و آروم دم گوشم گفت:
"اگر بدونی قیافت توی این سرما چقد دوست داشتنی و مسخره میشه مخصوصا اون دماغت که عین مخزن گردالی ته دماسنج جیوه ای سرخ میشه دلقک خان!" نفهمیدم چی گفت حواسم پرت بوی موهاش بود و خط اتوی مقنعه ی سورمه ایش که معلوم بود بازم عجله ای اتو زده که دو خطه شده!
گفتم: یه روزی میفهمم چطوری این همه فرزی که به همه ی کارات میرسی!
من که فقط بخوام یه چمدون ببندم باید نصف روز فکر کنم چی چی بردارم!
صدای بوق ممتد آژانسیه تو خیابون بلند شد که یعنی بدو بدو سمت خیابون!
تو ماشین؛ یقه خزدار پالتوی قهوه ای که میشد یه شالگردنم باشه، درآورد پیچید دور صورتم و با لحن حرص خوردن مخصوصِ خودش بدون اینکه دندوناش از هم باز شه گفت: سرما نخوری حالا همین امروز! بعد چسبید بهم... آژانسی آینشو تنظیم کرد و یه نگاه از آینه به ما دوتا، بعد پرسید کجا برم؟
اخم کردم که یعنی سرت بکار خودت باشه و فقط راه بیوفت!
بنده خدا ترسید گفت: آبان هوای اینجا خیلی سرده!
.
.
- خنگ خدا کجایی تو؟ حواست با منه؟
میگم کسیو دوست داشتی؟
+نه...
دل آدم ، چه گرم می شود گاهی ساده
به یک دلخوشی کوچک ، به یک احوالپرسی ساده ..
به یک دلداری کوتاه .. به یک تکان سر
یعنی ، تو را می فهمم ..
به یک گوش دادن خالی ، بدون داوری !
به یک همراهی شدن کوچک ..
به حتی یک همراهی کردن ممتد آرام ..
به یک پرسش : روزگارت چگونه است ؟
به یک دعوت کوچک، به صرف یک فنجان قهوه !
به یک وقت گذاشتن برای تو ..
به شنیدن یک ؛ من کنارت هستم
به یک هدیه ی بی مناسبت ..
به یک دوستت دارم بی دلیل ..
به یک غافلگیری : به یک خوشحال کردن کوچک ..
به یک نگاه ..
به یک شاخه گل ..
دل آدم گاهی ، چه شاد است ..
به یک فهمیده شدن .. درست !
به لبخند ! به یک سلام !
به یک تعریف ، به یک تایید ، به یک تبریک ...
پشت تلفن مرا جوابم کردی
گفتی به سلامت و خرابم کردی
یک مرتبه من تمامِ قد لرزیدم
آن دم که مرا شما خطابم کردی
بغضی به نواحی ی گلویم چرخید
وقتی که غریبه ای حسابم کردی
گفتم که دلیل رفتنت آخر چیست؟
گفتی که خداحافظ و آبم کردی
یک لحظه صدای بوق ممتد آمد
گفتم که الو، ولی جوابم کردی