‏من واقعا زندگیم نابود شده، استرسم چندین برابر شده، قهوه خوردنم هزار برابر شده، از اونور لرزش دست‌هام و سر دردهام شونصد هزار برابر شده، پرخاشگرتر شدم، بیحوصله شدم، با هر چیزی گریه میکنم و مثل چی نگران آشناها و حتی غریبه‌هام، در حالیکه من الان باید به سمت آرزوهام میدوییدم.

‏وای عاشق اون لحظه رهایی از آدمام،اینجوری که تو بارها براشون تلاش میکنی،میدویی میدویی،به بهونه های مختلف نگهشون میداری اما یه روز صبح از خواب پا میشی و احساس میکنی دیگه بسه،چتاتو پاک میکنی،خودشو حذف میکنی...

عاشق اون لحظه رهایی از آدم‌هام، اینطوری که تو بارها براشون تلاش میکنی، میدویی میدویی، به بهونه‌های مختلف نگهشون میداری اما یه روز صبح از خواب بیدار میشی و احساس میکنی دیگه بسه، چت‌هات رو پاک میکنی خودش هم حذف میکنی و تادا رها شدی.

همیشه اونی که کنارت راه میره رو نمی بینی، میدویی تا به اونی که نمیخوادت برسی!:)

میفهمی که چی میگم...

‏خستگی وقتی تلاش میکنی برای چیزی و بدستش میاری برطرف میشه، اما امان از وقتی میدویی ولی نمیرسی، خستگیشو تا مدت‌ها روی روح و ذهنت حس میکنی.

همیشه اونی که کنارت راه میره رو نمی بینی، میدویی تا به اونی که نمیخوادت برسی

همه‌ی ما خسته ایم
پیر و جوونم نداره ها...
خیلیام میدوییم و نمی‌رسیم
خیلیامون میدوییم
می‌رسیم
اما از دست می‌دیم...
خیلیامونم
میدوییم و می‌رسیم ‌و از دست هم نمی‌دیم
اما دیگه انقدر دیر بهش رسیدیم
براش ذوق نداریم :))))


. .

درونم چند من وجود داشت.
یک نفر آشپزی میکرد،
یک نفر درد میکشید ،
یک نفر گوش میکرد،
یک نفر میدویید،
یک نفر رها میکرد و
من‌های دیگر و دیگر....
در دنیای بیرون از درونم اما
یک نفر ایستاده....
یک نفر که تمام من‌های درونم را
سخت در آغوش گرفته....

#رویا.

‏سگ برینه تو این اخلاقمون که طرف هر چقدر بیشتر زور بزنه ازمون دور شه بیشتر له‌‌له‌شو میزنیم و میدوییم به سمتش

‏بعضی وقتا انقدر دنبالش میدویی میدویی انقدر هی از خدا میخوایش انقدر هی تو میجنگی و اون بی تفاوته که خیلی یهویی تو یه لحظه قیدشو برای همیشه میزنی بعد دیگه اگه خدا دو دستی هم تقدیمت کنه نمیخوایش...