کپشن های مربوط به پودش

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی پودش

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)


تار و پودش همه از
بویِ تنت لبریز است،

من به پیراهنِ تـو،
حس حسادت دارم....!

#حسین_مهدوی

لذّت دنیا،
من امیدی را در خود،
بارور ساخته ام
تار و پودش را با عشق تو پرداخته ام،
مثل تابیدن مهری در دل،
مثل جوشیدن شعری از جان،
مثل بالیدن عطری در گل،
جریان خواهم یافت،
راه خواهم افتاد،
باز از ریشه به برگ،
باز از "بود" به "هست"...

فریدون مشیری

دوستان این متن از خودمه! لطف کنین بخونینش و حتی اگه خوشتون نیومد، نطرتون ودرموردش بگین:)
"دل کوچکم دستش را آرام به دیوار میگیرد و به روبرو اما نگاه نمی‌کند!
سنگ کوچکی به پایش گیر میکند... قل میخورد قل میخورد و قل میخورد...  می افتد توی جوی آب باریک...
نگاه خسته اش را به سنگ میدوزد و آه میکشد... صدای سقوط سنگ در وجودش می‌پیچد و چیزی درونش میسوزد دوباره...
خودش را روی دیوار ترک خورده ی روبرو میبیند انگار... دستش را روی زخم میفشارد... اولین سقوط او کی بود؟!! اولین نبودن هیچکسها کی بود؟!! توی کوچه پس کوچه های سیاه ذهنش هیچ چیز معلوم نیست... انگار همه از سوزش و دردهای مدامش خاکستر شده اند... آتشی به پا کرده اند که دودش نه به چشم کسی رفته نه صدای سوختنش حواس کسی را جمع که نه! پرت او کرده...
نگاهش را دوباره به سنگفرش کهنه و فرسوده پیاده رو میدهد و یک چکه زخم به خورد سنگهای ریز زیر پاهایش میرود... به کجا میرود نمی داند... امامیداند که باید رفت... باید از اینجا راهی یک بینهایت نامعلوم شد و در آن حل هم... که دیگر برگشتی نباشد... دیگر حتی نیم  نگاهی به پشت سر نباشد... و آمیخته شدن با یک جنون حتما بهتر از ماندن با مترسک های پوشالی با نگاه های سرد و مغزهای پوچ خواهد بود...
صدای جغدهای بیدار از آن دور ها در هوا جریان می یابد...  کم کم نزدیکتر می آید و روی شانه های باریک و خسته اش سنگینی میکند...
جغدها اما از همه ی موجودات غمگینترند... آنچه او در خواب می دید آنان در سیاهی شب میدیدند و درمی یافتند که شب چه رازهای مگویی را در استینهای بلند و تاریکش پنهان کرده...
به گمانم انسان در شب متولد شد... شبی که آبستن روح های خفته و زخمی ست... که گویی در وجود انسان زیرکانه رخنه کرده و ناله های غمگینشان تارو پودش را سفر میکند و آرام آرام گوشه ای از قلبش را تسخیر میکنند...
و اینگونه ست که انسان درشب  گم شد
درشب  سفر کرد
ودرشب کوچ کرد ونماند
تا شاید جایی دیگر روی این مکعب معلق(که آن هم آنقدر به در و دیوار کهکشان خورده و (شاید سهوا )بی گناهان را ازدرخت آویزان و شکارچیان را بر درخت نشانده که دیگر گوشه ای برایش نمانده)بشود رفت و در زاویه ای  نشست و دیگر برنگشت... نه ندارد...هرجا بنشینی باز آخر کار قل میخوری و گذرت به جاهایی که نباید خواهد افتاد... نه گریزی ست نه گزیری که بشود"نا"یش را از سرش کند...
تا چاره ای باشد... که نیست!!
حتمااین بی زاویه گی، ریشه ی این نبودن تا ابدها را سوزانده است... حتما... "

ﺯﻧﻰ ﻛﻪ ﮔﻠﻮﺑﻨﺪﻯ ﺍﺯ ﺑﻬﺎﺭ ﻧﺎﺭﻧﺞ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﺍﺭﺩ

ﻭ ﺭﻳﺤﺎﻥ ﻭ ﻧﻌﻨﺎ ﺩﺭ ﺑﺎﻏﭽﻪ می کارد

ﺑﺮﺍﻯ ﻗﻤﺮی‌ها ﺩﺍﻧﻪ می پاشد ﻭ

ﺑﺎ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺣﺮﻑ می زﻧﺪ

ﻧﺎخن‌هایش ﺭﺍ ﺑﺎ ﺣﻨﺎ ﺭﻧﮓ می کند ﻭ

ﮔﻴﺴﻮﺍﻥ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺭﻭﺑﺎن‌های ﺭﻧﮕﻰ می بندد

ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﺰﺍﻥ ﮔﻠﻪ ﺩﺍﺭﺩ،

ﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﺍغ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ

ﺯﻣﺴﺘﺎن‌هاﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﺭ می بافد ﻭ،

ﺑﻬﺎﺭﻫﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ

ﺍﻭ ﺯنی‌ست ﻛﻪ ﺗﺎﺭ ﻭ ﭘﻮﺩﺵ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺳﺖ

ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺯن‌های ﻋﺎﺷﻖ

ﺑﻪ ﻛﺘﺎب‌ها ﻛﻮﭺ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ …

"آرزو پارسی"

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

پودش, بویِ, لبریز, پیراهنِ, حسادت, دارم, حسینمهدوی, لذّت, دنیا, امیدی, بارور, ساخته, پرداخته, تابیدن, مهری, جوشیدن, شعری, بالیدن, عطری, جریان, خواهم, یافت, افتاد, ریشه, فریدون, مشیری, دوستان, خودمه, کنین, بخونینش, خوشتون, نیومد, نطرتون, ودرموردش, بگین, کوچکم, دستش, آرام, دیوار, میگیرد, روبرو, نگاه, نمیکند, کوچکی, پایش, میخورد, افتد, باریک, خسته, میدوزد, میکشد, صدای, سقوط, وجودش, میپیچد, چیزی, درونش, میسوزد, دوباره, خودش, خورده, میبیند, انگار, میفشارد, اولین, نبودن, هیچکسها, کوچه, سیاه, ذهنش, معلوم, نیست, سوزش, دردهای, مدامش, خاکستر, آتشی, کرده, دودش, رفته, حواس, نگاهش, سنگفرش, کهنه, فرسوده, پیاده, میدهد, سنگهای, پاهایش, میرود, داند, امامیداند, باید, اینجا, راهی, بینهایت, نامعلوم, دیگر, برگشتی, نباشد, نگاهی, آمیخته, جنون, حتما, بهتر, ماندن, مترسک, پوشالی, مغزهای, پوچخواهد, جغدهای, بیدار, یابد, نزدیکتر, شانه, سنگینی, موجودات, غمگینترند, آنچه, خواب, آنان, سیاهی, میدیدند, درمی, یافتند, رازهای, مگویی, استینهای, بلند, تاریکش, پنهان, گمانم, انسان, متولد, آبستن, خفته, زخمی, زیرکانه, رخنه, ناله, غمگینشان, تارو, گوشه, قلبش, تسخیر, میکنند, اینگونه, درشب, ودرشب, ونماند, شاید, جایی, مکعب, معلق, آنقدر, کهکشان, سهوا, گناهان, ازدرخت, آویزان, شکارچیان, نشانده, برایش, نمانده, بشود, زاویه, نشست, برنگشت, ندارد, هرجا, بنشینی, میخوری, گذرت, جاهایی, نباید, گریزی, گزیری, چاره, حتمااین, ابدها, سوزانده, کارد, پاشد, خنهایش, بندد, بافد, آرزو, پارسی,