تروما فقط اون لحظهای نیست که شکستیم، تروما اون وقتیه که بعدش هیچکس نبود بیاد تکههامون رو جمع کنه و بگه من هستم! درد بعضی خاطرهها، از تنهایی بعدشه، نه خود اون اتفاق.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی هامو
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
پشت بی حوصلگی خیلی هامون یه زمانی
کلی حوصله بوده...
پشت بی تفاوتی هامون کلی توجه
و اهمیت بوده...
پشت سکوتمون کلی حرف...
و پشت بد بینی هامون کلی اعتماد آدم ها
به الانمون نگاه میکنن و بهمون کلی برچسب میزنن
در حالی که نمیدونن چی بهمون گذشته ادم یه وقتهایی از اول این نیست این میشه....
یه تفکر اشتباه رایج دربارهی ترمیم زخمها و تروماهامون وجود داره که فکر میکنیم روزی میرسه که همه زخم ها در روانمون پاک میشه جوری که انگار نه انگار هیچوقت زخمی وجود داشته یا درد و رنجی در درونمون بوده!
اما حقیقت شفای روانمون این نیست که بتونیم درد رو حذف کنیم!
بلکه واقعیترین نوع بهبود، اینه که یاد بگیری
چطور درد رو در دل جریان زندگیت جا بدی،
بدون اینکه اون درد، تو رو متوقف کنه!
کنار هم که بودیم حرفهامون تمومی نداشت؛ از شعر و کتاب شروع میکردیم، میرسیدیم به فلسفه و عرفان، از موسیقی و هنر آسمون ریسمون میبافتیم، میرسیدیم به تحلیل تاریخ، گاهی بیهوا میرفتیم سراغ مرور خاطرات کودکی و آدمهایی که یه جایی توی گذشته جا موندن. حرفهامون مثل رود جاری بود؛ بیتوقف، بیقید، بیدغدغهی زمان. گاهی با یک جملهی ساده، ساعتها گرم صحبت میشدیم، گاهی یک نگاه کافی بود تا فکر هم رو بخونیم. الان اما همهی حرفها سنگینی میکنه روی دلم، تکرارشون میکنم و انگار توی دیوارهای خونه پژواک میشن، بدون شنونده. من هنوز از شعر شروع میکنم، به فلسفه و هنر میرسم، میخوام از خاطرات رد شم اما تو رو اونجا میبینم، جا میمونم از رفتن.
یکی از موضوعاتی که زیاد پیش میاد وقتیه که ارتباطتون با یک نفر قطع میشه، یکیشون به سندروم وفاداری مزمن مبتلا میشه، اینطوری که نسبت به کسی که نیست احساس تعهد میکنه، همش منتظر یه زنگ یا پیام از طرف اونه، دائم طرف رو چک میکنه و عمیقا امیدواره که برگرده و خودش رو از روند عادی زندگی و خوشیها محروم میکنه و حتی به جای خالیش هم خیانت نمیکنه و این واقعیت تلخیه که خیلیهامون تجربهاش کردیم.
وقتی دشمن توی جنگ کم میاره، میره سراغ خائنا و وطنفروشا. حالا وقتشه مثل دهه شصت گشتهای نظامی محله ها فعالتر شن و این آدما رو شناسایی کنن. ما هم باید توی محلههامون کمک کنیم و هرچیزی که مشکوک هست رو گزارش کنیم. خیانت نباید بیجواب بمونه؛ برخورد قاطع لازمه تا امنیت مردم و قدرت کشور حفظ بشه.
ما نسل خستهای هستیم که یاد گرفتیم آرزوهامون رو سانسور کنیم، تا بتونیم با حداقلها زنده بمونیم.
ما بار دردهای حلنشدهی نسل قبل رو کشیدیم و جرات نکردیم حتی بگیم «خستهایم» تا مبادا بگن ضعیفیم.
ناگهان؛
بزرگترین آرزوهامون این شد که فقط به زندگی عادی برگردیم.
بعضیهامون خیلی بیرحمانه داریم یه دردهایی رو تحمل میکنیم، دردهایی که خیلی بزرگتر از قد و قواره ماست، هیچوقت حق انتخابی براشون نداشتیم، زورشون خیلی بیشتر از لبخندهامونه، دردهایی که هر بار از خودت میپرسی چرا من؟ و هر بار جوابی که هیچوقت پیداش نکردی و غمگینترت میکنه.
مشکلات، نگرانیها و اضطرابهامون کم نیست. تا میخوایم به خودمون بیایم، تا میخوایم یکم خودمون رو جمع و جور کنیم همهچیز آوار میشه روی سرمون. ما غریبههایی هستیم با دردهای مشترکِ آشنا، ما جوونهایی هستیم که جوونیمون به تاراج رفت و چیزی ازش نفهمیدیم، ما یک زخم گنده روی صورت ایرانیم که هیچوقت قرار نیست خوب بشه.