از دید بقیه روی پاهام وایستادم حالم خوبه و واقعا قویام، اما حقیقت اینه که خستهام، تیکه تیکه شدم، میخوام فرار کنم، میخوام برم گم و گور شم.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ستاد
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
نام و نام خانوادگی مهمه
ولی نان و نان خانوادگی مهمتره!
واسه همینه میگن:
تعلیم نده کم ذات را
کم ذات اگر بالا رود،
گردن زند استاد را...
خسته از صبوری بیش از حد،
خسته از ایستادگی بالاتر از توان،
و خسته ازجنگیدن بی پایان.
این جمله زیادی قشنگه ، میگه:
ایستاده ام به جنگ زندگی ،
خسته اما امیدوار...
• |.
"- آدم مغروری هستی؟
- نه چطور؟
- چون نگفتی دو قدم اونطرف نرو، یکم بیشتر بمون.
- وقتی تشنه به عشق ایستاده بودم درست سر پلهی اول، این تو بودی که چمدون سفر بستی. آدمی که میخواد بره دل رفتن رو داره. الآن نره، یکماه بعد، یکماه بعد نره، یکسال بعد.
- ولی منتظر بودم بگی نرو. بمون، یکم بیشتر بمون.
- الآن دیره؟
- الآن دیره.
- چرا؟
- آدم مغروری هستی. آدمهای مغرور میبازن، به همهچی، از همه بدتر به عشقشون. ما دوتا بازندهایم، یکی توی لباس عاشقی، و اون یکی توی جلد غرور."
باید برای خودم ایستاده دست بزنم؛
من از آدمی دل کندم که موقع دست
کشیدن ازش، از صدتا، صدو یکی
دوستش داشتم.
بودنت زیباست مثل تابیدن آفتاب
بر ساقههای تُرد بابونه
بر تن درخت ایستاده بر من
ماه در آغوش تو
به خواب میرود ...
خورشید با چشمهای تو
بیدار میشود ...
عشق من !
بودنت زیباست
مثل پر شستن قو
مثل چرخیدن پروانه
مثل پرواز بر تلاطم دریا ..!!
عباس معروفی
نوشته بود:
" بار عشق را باید انداخت بر دوش کلمات روزمره. مثلا "دیوونه چطوری؟" یکجور جملهی عاشقانه است".
اما من گمان میکنم بار عشق را باید انداخت بر دوش رفتارها... پرسیدنِ حال آدمها در بیوقتی، یا خریدنِ گلهای بیوقت، یا بخشیدن چیزی که دوستش داری، یا ناگهان سر چرخاندن و تلاقی نگاه، یا ایستادن برای رسیدن ماشین و زل زدن به او تا دور و دور و دورتر شود.
آلما توکل
امشب یک نفر اشتباهی برایم فرستاد «کجایی؟»
دلم هری ریخت، مدتها بود منتظر این بودم که کسی برایش مهم باشد من کجا هستم
در همین حین دوباره پیام آمد
«شرمنده؛ اشتباه شد»
برایش نوشتم
«میدانم، من در ضلع جنوبی دریاچه چیتگر ،روی شنها نشستهام، میشود اشتباهی حالم را بپرسید»؟
دیگر پاسخی نداد...
آنچنان که میپنداری، رفتنت اندوهگین نبود؛
که من همواره چونان بید مجنون، ایستاده میمیرم…!