کپشن های مربوط به ستونها

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ستونها

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

مردی نزد حلاج آمد و پرسید:
رهایی چیست؟
او در مسجدی نشسته بود که دور تا دور آن ستون‌های زیبایی بود، حلاج بی‌درنگ به سمت یکی از ستونها دوید و آن را با هر دو دست گرفت و فریاد زد:
به من کمک کن، این ستون به من چسبیده است و به من اجازه آزاد شدن نمی‌دهد.
مرد گفت:
تو دیوانه هستی،
این تویی که به ستون چسبیده‌ای...، ستون تو را نگرفته است.
منصور گفت:
"من پاسخت را دادم، حالا از اینجا برو،
هیچکس تو را مقید نکرده است.
قید و بند تو
کاذب است.
تو در بند خویشی ...



مردی نزد حلاج آمد و پرسید:
رهایی چیست؟
او در مسجدی نشسته بود که دور تا دور آن ستون‌های زیبایی بود، حلاج بی‌درنگ به سمت یکی از ستونها دوید و آن را با هر دو دست گرفت و فریاد زد:
به من کمک کن، این ستون به من چسبیده است و به من اجازه آزاد شدن نمی‌دهد.
مرد گفت:
تو دیوانه هستی،
این تویی که به ستون چسبیده‌ای...، ستون تو را نگرفته است.
منصور گفت:
"من پاسخت را دادم، حالا از اینجا برو،
هیچکس تو را مقید نکرده است.
قید و بند تو
کاذب است.
تو در بند خویشی ...



دل سوختن عزرائیل
روزی رسول خدا (ص) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(ص) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:

1- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.
۲- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.


در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (ص) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت،

تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم.

چه ایده بدی بوده،دایره ای ساختن ساعت. احساس میکنی همیشه فرصت تکرار هست

ساعت دروغ میگوید.

زمان دور یک دایره نمی چرخد! زمان بر روی خطی مستقیم می دود. و هیچگاه، هیچگاه، هیچگاه باز نمیگردد.
ایده ساختن ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است! ساعت خوب، ساعت شنی است!

هر لحظه به تو یادآوری میکند که دانه ای که افتاد دیگر باز نمی گردد. اگر روزی خانه بزرگی داشته باشم، به جای همه دکورها و مجسمه ها و ستونها، ساعت شنی بزرگی برای آن خواهم ساخت و میگویم در آن ساعت شنی،آنقدر شن بریزند که تخلیه اش به اندازه متوسط عمر یک انسان طول بکشد.

تا هر لحظه که روبرویش می ایستم به یاد بیاورم که زمان «خط» است نه «دایره» و زمان رفته دیگر باز نمی گردد…

عاشقی را برای تو دوست دارم
سخت که باشد،
و برای تو باشد
دوستش دارم
لیلی بودم ومجنون شده ام برایت
شیرینم وفرهاد وار بیستونها برایت میتراشم
میبینی چقدر دوستت دارم؟
یا ...
شاید
قصه ی من وتو نام دیگری دارد!!؟

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

مردی, حلاج, پرسید, رهایی, چیست, مسجدی, نشسته, ستونهای, زیبایی, بیدرنگ, دوید, گرفت, فریاد, چسبیده, اجازه, آزاد, نمیدهد, دیوانه, هستی, تویی, چسبیدهای, نگرفته, منصور, پاسخت, دادم, حالا, اینجا, هیچکس, مقید, نکرده, کاذب, خویشی, سوختن, عزرائیل, روزی, رسول, عزراییل, زیارت, حضرت, پیامبر, برادر, چندین, هزار, مأمور, انسان, هنگام, کندن, آنها, برای, سوخته, عزارییل, دریایی, طوفانی, امواج, سهمگین, کشتی, شکست, نشینان, شدند, تنها, حامله, نجات, یافت, سوار, پاره, تخته, ملایم, ساحل, آورد, جزیره, افکند, همین, فارغ, پسری, متولد, بگیرم, هنگامی, شداد, سالها, ساختن, بزرگ, نظیر, پرداخت, توان, امکانات, ثروت, خروارها, جواهرات, سایر, نمود, تکمیل, وقتی, خواست, دیدن, برود, پیاده, راست, رکاب, زمین, هنوز, فرمان, تیره, بدین, عمری, امید, دیدار, باغی, ساخته, سپری, چشمش, نیفتاده, اسیر, جبرئیل, محضر, محمد, خدایت, سلام, رساند, فرماید, عظمت, جلالم, سوگند, همان, کودکی, بیکران, گرفتیم, افتاده, نجاتش, دادیم, مادر, تربیت, کردیم, پادشاهی, رساندیم, کفران, نعمت, بینی, تکبر, پرچم, مخالفت, افراشت, انجام, عذاب, جهانیان, بدانند, آدمیان, مهلت, دهیم, کنیم, ایده, بوده, دایره, ساعت, احساس, میکنی, همیشه, فرصت, تکرار, دروغ, میگوید, زمان, چرخد, مستقیم, هیچگاه, نمیگردد, جادوگری, فریبکار, لحظه, یادآوری, میکند, دانه, دیگر, خانه, بزرگی, داشته, باشم, دکورها, مجسمه, خواهم, میگویم, آنقدر, بریزند, تخلیه, اندازه, متوسط, بکشد, روبرویش, ایستم, بیاورم, عاشقی, دوست, دارم, باشد, دوستش, لیلی, بودم, ومجنون, برایت, شیرینم, وفرهاد, بیستونها, میتراشم, میبینی, چقدر, دوستت, شاید, دیگری, دارد,