کپشن های مربوط به گزاران

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی گزاران

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده می‌شد.
به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت.
عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود،
در گوشش نجوا کرد که: بی‌دلیل مغرور نشو!
این‌ها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمی‌آمدند و «علی» را انتخاب می‌کردند.
معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نماز‌گزاران را ثابت می‌کند.
پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخن‌رانی گفت:
از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود‌ را به نوک بینی‌اش برساند،
خدا بهشت را بر او واجب می‌نماید و بلافاصله مشاهده‌کرد
که همه تلاش می‌کنند نوک‌ زبان‌ِشان را به نوک بینی‌ِشان برسانند تا ببینند بهشتی‌اند یا جهنمی؟
عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد،
دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش می‌کند
و سعی می‌کند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود.
از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد:
این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو می‌خواهند. علی» برای این جماعت حیف است.


نامش " حارث " بود. اهل آسمان همه می شناختندش. آوازه نمازهایش همه جا پیچیده بود. داستان از انجا شروع شد که ناگهان روال همیشگی زندگی اش ریخت به هم. خدا از همه خواسته بود که به پای آدم (ع) بیفتند. و این سخت بود. انگار حسی تازه را ته ِ ته ِ دلش یافته بود. حسی غیر از این همه سال پرستشی که ریخته بود پای خدایش. خودش! به خدا گفت: " قول می دهم تا ابد عبادتت کنم. برای تو سجده کنم ولی برای این آفریده ات هرگز! " حرف کمی نبود. حرف روی حرف خدا زده بود. خدای مهربان از او پرسید: " چرا نمی خواهی از سجده گزاران باشی؟ " انگار او اصلا نفهمیده بود، در مقابل چه کسی ایستاده و دارد سوال چه کسی را جواب می دهد. گفت: چون من موجودی نیستم که به مشتی خاک سجده کنم." داشت همین عبادتهای نفهمیده اش را به رخ خدا می کشید. و خدا...خدای مهربان او را از خودش راند. از مهربانی ِ قشنگش!

*

خوبتر که فکر می کنم می بینم چیزی که "حارث" را " ابلیس" کرد دلش بود. او می خواست خدا را هر جور که دلش می خواهد بپرستد نه آن جور که خدا می خواهد....


شخصى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض كرد :



همسرى دارم كه به هنگام ورود به خانه به استقبالم مى آید و به هنگام

خروج بدرقه ام می كند.

هنگامى كه مرا اندوهناك یافت در تسلیت من می گوید :

اگردرباره رزق و روزى مى اندیشى غصه نخور كه خدا ضامن روزى است

و اگر در امور آخرت مى اندیشى خدا اندیشه و اهتمام ترا زیاده گرداند.

پس رسول خدا فرمود :


خداى را در این جهان عمال و كارگزارانى است و این زن از عمال خدا

می باشد ، چنیـن همســرى نصفــ اجـر یكــ شهیـــد را خواهـدداشتـــــ . !

مادرم فردا که زهرا پا به محشر می نهد
در صف خدمتگزارانش ترا جا می دهد
باز ان جا هم مرام مادری را پیشه گیر
جان مولا پیش زهرا دست ما را هم بگیر

گویند: صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت . نمازگزاران ، همه او را شناختند؛ پس ، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید . پذیرفت .
نماز جماعت تمام شد . چشم ها همه به سوى او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست .
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت : مردم !
هرکس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!
کسى برنخاست .
گفت : حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد!
باز کسى برنخاست .
گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید ...!

سر داییم رو (۶سالشه) بردمش مسجد

وقتی نماز تموم شد

دست بغل دستیشو گرفت و جای اینکه بگه خدا قبول کنه گفت :

" لایک برادر لایک "

هیچی دیگه

من که اون لحظه در افق محو شدم

بغل دستیشم از شدت خنده داشت موکت رو گاز میزد

و جمعی از نمازگزاران به دیار باقی شتافتند

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

روزی, معاویه, برای, نماز, مسجد, آماده, میشد, عظیم, جمعیتی, اقتدا, بودند, نگاهی, غرور, انداخت, عمروعاص, نزدیکی, ایستاده, گوشش, نجوا, بیدلیل, مغرور, اینها, داشتند, جماعت, نمیآمدند, انتخاب, میکردند, برافروخت, حماقت, ثابت, میکند, منبر, پایان, سخنرانی, رسول, شنیدم, زبان, بینیاش, برساند, بهشت, واجب, مینماید, بلافاصله, مشاهدهکرد, تلاش, میکنند, زبانِشان, بینیِشان, برسانند, ببینند, بهشتیاند, جهنمی, خواست, کنار, نشان, عبایش, کشیده, دارد, آزمایش, متوجه, ناموفقش, رساندن, نشود, پایین, احمق, خلیفه, احمقی, میخواهند, نامش, حارث, آسمان, شناختندش, آوازه, نمازهایش, پیچیده, داستان, انجا, شروع, ناگهان, روال, همیشگی, زندگی, ریخت, خواسته, بیفتند, انگار, تازه, یافته, پرستشی, ریخته, خدایش, خودش, عبادتت, سجده, آفریده, هرگز, نبود, مهربان, پرسید, خواهی, گزاران, باشی, اصلا, نفهمیده, مقابل, سوال, جواب, موجودی, نیستم, مشتی, همین, عبادتهای, راند, مهربانی, قشنگش, خوبتر, بینم, چیزی, ابلیس, خواهد, بپرستد, شخصى, خدمت, الله, علیه, همسرى, دارم, هنگام, ورود, خانه, استقبالم, خروج, بدرقه, هنگامى, اندوهناك, تسلیت, گوید, اگردرباره, روزى, اندیشى, نخور, ضامن, امور, آخرت, اندیشه, اهتمام, زیاده, گرداند, فرمود, خداى, جهان, عمال, باشد, چنین, شهید, خواهدداشت, مادرم, فردا, زهرا, محشر, مرام, مادری, پیشه, مولا, بگیر, گویند, صاحب, براى, اقامه, مسجدى, شناختند؛, خواستند, پذیرفت, برخاست, نخست, نشست, رسولش, ستود, خطاب, مردم, هرکس, امروز, زیست, نخواهد, برخیزد, برنخاست, حالا, کرده, شگفتا, ماندن, اطمینان, ندارید؛, رفتن, نیستید, داییم, ۶سالشه, بردمش, وقتی, تموم, دستیشو, گرفت, اینکه, قبول, لایک, برادر, هیچی, دیگه, لحظه, دستیشم, خنده, موکت, میزد, دیار, باقی, شتافتند,