خیلی ساده بخوام بگم؛ راز بهبودی اینهکه چشماتو باز کنی و ببینی اون چیه که بههیچوجه برات مفید نیست اما همچنان اصرار داری دو دستی بچسبی بهش؟ دستهات رو آزاد کن و همون چیز رو پشت سرت جا بذار.
و البته؛ کاش انجام دادنشهم همینجوری به آسونی گفتنش بود. اما تقریبا هیچچیز آسون نیست.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی َهیچ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
قبل از اینکه از خوببودن بیش از حدتون نسبت به دیگران گلایه کنید اول از خودتون بپرسید که آیا این خوببودن بههیچ منتی زاییدهی ذات پاکتون بوده و یا ناخواسته دنبال منفعت خاصی بودید.
آنجا که زنی با موهای آشفته و لبخند غمگین
بر سنگفرشهای بارانخوردهی شهر، راه میرود و در ذهنش شعری بیقافیه را زمزمه میکند.
و آنجا که مردی، پشت پنجرهی مهگرفته اتاقش، دستی لرزان بر چهرهاش میکشد،
آرام در سکوت به سیگارش پک میزند و
دخان سیگارش را در آغوش نیستی رها میکند.
جاییست که شاید هردو فکر میکنند
نجاتشان در گریز است
اما این فکر تنها توهمی بیش نیست.
رفتن، تنها شکل دیگری از ماندن در تنهاییست.
هیچ چیز و هیچکس نمیتواند
تنهایی بیانتهایشان را پر کند.
#رامین_وهاب_راوی
به آنان که ما را رها نمودند
در خاک خالی،
بیآب و بیگیاه،
بیهیچ اشک و آه بگویید:
ما ریشه در خویش داشتیم
و سبز گشتیم و سبز شد بهار…!
دوست دارم دفتر زندگیرو برای همیشه ببندم و راحت بخوابم، آروم و بیهیچ نگرانی و آزاری، برای همیشه و تا به ابد.
کاش مثل درخت بامبو بودم که به جایی تعلق ندارد. قسمتی از ساقهاش را جدا میکنیم، بدون ریشه، هرجا که شد میکاریم. طولی نمیکشد که از ساقهی بلند ریشههای تازهای میروید. رویشی دوباره در زمینی جدید. بیهیچ گذشته و حافظهای!
ساقه بامبو
#سعود_السنعوسی
و انسان مگر چند چشم محرم میشناسد
تا بتواند دل - باطن خود را در پرتو نگاهها وابدارد بیهیچ پرهیز و گریز؟!
چه بسیار آدمیانی که میآیند و میروند
بیآنکه از خیالشان بگذرد
که چنین موهبتی نیز وجود دارد
که انسان بخواهد و احساس وجد کند
از این که خودیترین و محرم ترین چشمان عالم
در او مینگرد
#محمود_دولت_آبادی
برای من هیچ اصراری برای موندن و هیچ اجباری برای رفتن کسی نیست
.࿐
سعی میکنم به این موضوع فکر نکنم که آدمهای مورد علاقهام خیلی زود کسانی رو ملاقات میکنند که براشون از من بهتر و جالبترن و من کم کم تو اعماق خاطراتشون گم میشم.
بیهیچ ردپایی
من زیاد تلاش میکنم، من زیاد میدوم، من دستاوردهای زیادی داشتهام؛ ولی صادقانه میگویم که دلم لک زده برای یک اتفاقِ خوب بدونِ تلاش، برای یک داشتهی ارزشمند که بیهیچ رنج و زحمتی به آن رسیدهباشم، برای یک معجزه، یک حالِ خوب ناگهانی.
من خستهام از خوشحالیهای معوق و اقساطی و چیزهای خوشایند مشروطه! دلم میخواهد یکبار بدون شرط و منت برسم، بیآنکه کف پای خواستنم تاول زدهباشد و از صرافتِ داشتن و رسیدن و دوست داشتن، افتادهباشم...