ما بیش از اندازه قوی بودیم، مدام میشکستیم، شکستههایمان را بند میزدیم و ادامه میدادیم، اشک میریختیم، اشکهایمان را خودمان با دستهای خودمان پاک میکردیم و دوباره با تمام جسارت روی پاهای خودمان میایستادیم، ما بیش از اندازه قوی بودیم، به کسی تکیه نمیدادیم، با کسی از دردهایمان نمیگفتیم و از کسی کمک نمیخواستیم، ما به قیمت همین قوی بودن از پا در آمدیم، قوی بودن را برای ما بد تعریف کرده بودند.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی فتیم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
همه روزهای زندگی رو فراموش میکنیم، به غیر از همون روزی که هیچوقت چیزی از اون به کسی نگفتیم.
غمگینترین شعر برای من متعلق بهاین بیت از شهریاره:
"آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی
کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود و چرا نیست؟"
ما بیش از اَندازه قوی بودیم،
به کسی تکیه نمیدادیم.
با کسی از دردهایمان نمیگفتیم و
از کسی کمک نمیخواستیم،
ما به قیمتِ همین قوی بودن، از پا درآمدیم!
قوی بودن را برایِ ما بَد تعریف کرده بودند...
- نرگس صرافیان طوفان
غم انگیز ترین بیت هم مال شهریاره که میگه:
آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی
کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود و چرا نیست
ذوق کردیم کنسل شد، ذوق نکردیم کنسل شد
به یکی گفتیم کنسل شد، به هیچکس نگفتیم
کنسل شد، برنامه ریزی کردیم کنسل شد، برنامه ریزی نکردیم کنسل شد، واسه ما همیشه کنسل میشد همه چی.
کنار هم که بودیم حرفهامون تمومی نداشت؛ از شعر و کتاب شروع میکردیم، میرسیدیم به فلسفه و عرفان، از موسیقی و هنر آسمون ریسمون میبافتیم، میرسیدیم به تحلیل تاریخ، گاهی بیهوا میرفتیم سراغ مرور خاطرات کودکی و آدمهایی که یه جایی توی گذشته جا موندن. حرفهامون مثل رود جاری بود؛ بیتوقف، بیقید، بیدغدغهی زمان. گاهی با یک جملهی ساده، ساعتها گرم صحبت میشدیم، گاهی یک نگاه کافی بود تا فکر هم رو بخونیم. الان اما همهی حرفها سنگینی میکنه روی دلم، تکرارشون میکنم و انگار توی دیوارهای خونه پژواک میشن، بدون شنونده. من هنوز از شعر شروع میکنم، به فلسفه و هنر میرسم، میخوام از خاطرات رد شم اما تو رو اونجا میبینم، جا میمونم از رفتن.
ما نسل خستهای هستیم که یاد گرفتیم آرزوهامون رو سانسور کنیم، تا بتونیم با حداقلها زنده بمونیم.
ما بار دردهای حلنشدهی نسل قبل رو کشیدیم و جرات نکردیم حتی بگیم «خستهایم» تا مبادا بگن ضعیفیم.
هفتهی پیش این موقعها داشتیم یاد میگرفتیم اگر خواستن توی اسنپ بکشنمون چجوری مقاومت کنیم،
این هفته هم داریم فرق صدای ضدهوایی و موشک رو یاد میگیریم. نمیخوام هفته ی بعد رو ببینم…
متأسفانه/خوشبختانه به همهچیز عادت میکنیم؛ حتی چیزهایی که میگفتیم هیچوقت قرار نیست بهشون عادت کنیم.