کپشن های مربوط به خواندند

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی خواندند

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

✿ کپشن خاص ✿

دردها هیچوقت خنده دار نبودند.
کوچک که بودیم بارها در گوشمان خواندند
بعدها به اشک‌هایی که برای امروزت ریخته‌ای خواهی خندید!
بزرگتر که شدیم خندیدیم ،
اما نه به دردهایمان. به زخم‌هایی که از یاد نبرده بودیم و لابلای هر اتفاق یکی پس از دیگری مرور میشدند
واِلا دردهای ما هیچگاه خنده دار نبودند و نیستند.

#حاتمه_ابراهیم_زاده

بهشتیان در صف ایستاده بودند و نوبت خود را انتظار می کشیدند .
دروازه ی بهشت باز شد
و فرشته ها پیش از هر کس جوانمرد را فرا خواندند
تا وارد بهشت شود.
بهشتیان اعتراض کردند و چرایش را پرسیدند و گفتند :
مگر جوانمرد چه کرده است که پیش از دیگران به بهشت می رود ؟
فرشته ها گفتند :
نمی دانید که او چه کرده است.

خداوند به همه فِکرت داد
اما او توانست از فکرت به محبت برسد
و از محبت به هیبت
و از هیبت به حکمت.
اما نیکو آن بوود که او از حکمت به شفقت رسید.
شما نبودید و نمی دانید که او با شفقتش چه می کرد.
او بود که شب و روز برای مردم دعا می کرد و می خواست به جای همه ی مردم بمیرد تا هیچ کس طعم مرگ را نچشد.
او بود که می خواست حساب همه ی مردم را از او بکِشندتا در قیامت حسابی برای کسی نماند .
او بود که از خدا خواهش می کرد به جای همه مجازات شود
تا دوزخ از گناهکاران خالی بماند.

حالا بهشت
و نوبت اولین
کمترین چیزی است که باید به او داد.
جوانمرد اما بهشت و نوبت اولین را قبول نکرد .
او از میان همه ی پاداشها ،
تنها خوشنودی خدا را برداشت و بهشت و نوبتش را هم به دیگران بخشید و گفت
راهی که به بهشت می رود نزدیک است ،
من به آن راهِ دور دست می روم ....
راهی که تنها به خدا می رسد


عرفان نظر آهاری

گاهی اوقات
خوبان که می خواهند کسی را به خود راه دهند ،
کاری می کنند که همه دستِ رد به سینه ی او بزنند و طردش کنند .

حضرت یوسف هم برای اینکه بنیامین را نزد خود نگه دارد کاری کرد که او را دزد خواندند و همه طردش کردند ،
پس اگر برای تو هم چنین حالتی پیش آمد وهمه دست رد به سینه ات زدند و طردت کردند ،
توجه داشته باش که آن عزیز برای اینکه کسی را نزد خود راه دهد ، ممکن است چنین کاری بکند ...

" میرزا اسماعیل دولابی "


شیخ شِبلی عارف معروف، به مسجدی رفت كه دو ركعت نماز بخواند.
در آن مسجد كودكان درس می خواندند و وقت نان خوردن كودكان بود.
دو كودك نزدیك شبلی نشسته بودند.
یكی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری
در زنبیل پسر ثروتمند پاره ای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشك. پسر فقیر از او حلوا میخواست.
آن كودك می گفت: اگر خواهی كه پاره ای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ كن.
آن بیچاره بانگ سگ كرد و پسر ثروتمند پاره ای حلوا بدو می داد. باز دیگر باره بانگ میكرد و پاره ای دیگر می گرفت. همچنین بانگ می كرد و حلوا می گرفت.
شبلی در آنان می نگریست و می گریست. كسی از او پرسید:
ای شیخ تو را چه رسیده است كه گریان شده ای؟
شبلی گفت: نگاه كنید كه طمع كاری به مردم چه رسانَد ...؟
اگر آن كودك بدان نان تهی قناعت می كرد و طمع از حلوای او برمی داشت، سگ همچون خویشتنی نمی شد.

"کشکول
شیخ بهائی"

یکی از مایوس کننده ترین مسائل در قرن بیستم این بود که معلوم شد تحصیل اجباری و پیشرفت تکنولوژی و پیشرفت دانش و فرهنگ به هیچ روی منجر به بهتر شدن آدم ها یا محتاط تر و مهربان شدنشان، آن گونه که در قرن نوزدهم سخت بدان باور داشتند، نمی شود.
و عده ی کثیری از قاتل ها و آدمکش ها و عاملان کشتارهای دسته جمعی اتفاقا عاشق هنر هستند
و به اپرا گوش می دهند
و به نمایشگاه ها می روند
و شعر می سرایند و علوم انسانی و طب می خوانند..
و در میان فیلسوفان این عقیده شیوع بیشتری پیدا کرد که قرن بیستم نقطه ی پایانی بر اومانیسم نهاده است و دوران تازه ای آغاز شده است که آن را پسااومانیسم خواندند،
چون روشن نبود چگونه باید این دوران تازه را تعریف کرد...


" شهر فرنگ اروپا
پاتریک اوئورژدنیک "

زنها را از رقصیدن منع کردند،
از آواز خواندن،
از عاشقی کردن،
بوسیدن،
خندیدن.
زنها در پیله های خود فرو رفتند

و از تنهایی بسیار شاعر شدند
و در شعرهایشان وحشیانه رقصیدند،
آواز خواندند،
عشق ورزیدند،
بوسیدند،
اما خنده نه؛
فقط گریستند ..!

شیرین بهانه بود..
فرهادتیشه میزدتانشنودصدای مردمانی راکه درگوشش میخواندند:
دوستت ندارد...

چون پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از مكه به مدينه تشريف آوردند در آن مكان درخت خرمايي بود كه خشكيده بود آن حضرت هنگام موعظه كردن به آن درخت تكيه مي‌كردند، روزي حضرت به اصحاب فرمودند:

جائي را بسازيد تا تكيه‌ام بر آن باشد و در آنجا بنشينم.

اصحاب منبري ساختند به سه پله، حضرت بالاي منبر نشستند، چون حضرت خطبه مي‌خواندند، ناله‌اي از آن چوب خشك كه اول تكيه گاه آن حضرت بود بلند شد مثل شتري كه براي بچه‌اش مي‌نالد آن درخت خشك ناليد، همه مسلمان‌هايي كه حاضر بودند شنيدند و همه به گريه درآمدند.

رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ خطاب به درخت فرمود:
اي چوب ضعيفم و نمي‌توانم بر پا بايستم اكنون چه مي‌خواهي اگر مي‌خواهي دعا كنم تا حق تعالي تو را تازه و تر گرداند و تا قيامت تازه بماني و مسلمانان از تو ميوه بخورند و اگر مي‌خواهي درختي باشي در بهشت.

درخت گفت: يا رسول الله دنيا را نمي‌خواهم چون دوامي ندارد، بهشت را مي‌خواهم كه ملك جاويداني است و هرگز زوال ندارد تا دوستان خدا از من ميوه تناول كنند.

رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ باز به منبر تشريف بردند و دعا كردند پس فرمودند:

اي ياران اين چوبي بود كه نه او را ثواب است و نه عقاب ولي آن جهان را به اين جهان مي‌گزيند.

كاش نگاه ها ، حرف دل ها را ميخواندند ،

تا براي اثبات علاقه ، نيازي به سوگند نبود.. !

"الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها"
که درد عشق را هرگز نمی‎فهمند عاقل‎ها

نه آدابی، نه ترتیبی، که حکم عاشقی حُب است
ندارد عشق جایی بین توضیح‎المسائل‎ها

به ذکر «یاعلی» آغاز شد این عشق پس غم نیست
اگر "آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‎ها"

همین که دل به لبخند کسی بستند فهمیدند
"جرس فریاد میدارد که بربندید محمل‎ها"

به یُمنِ ذکر «یازهرا»یشان شد باز معبرها
"که سالک بی‎خبر نبوَد ز راه و رسم منزل‎ها"

به گوش موج‎ها خواندند غواصان شب حمله:
"کجا دانند حال ما سبک‎بالان ساحل‎ها"

شب حمله گذشت و بعد بیست و هفت سال امروز
چنین _با دستِ بسته_، سر برآوردند از گِل‎ها

چگونه موج فتنه غرق خاک و خونشان کرده
که بی‎تاب است بعد از سال‎ها از داغشان دل‎ها

و راز دست‎های بسته آخر فاش شد آری
"نهان کی مانَد آن رازی کزو سازند محفل‎ها؟"

شهادت آرزوشان بود و از دنیا گذر کردند
"متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها"

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

کپشن, دردها, هیچوقت, خنده, نبودند, کوچک, بودیم, بارها, گوشمان, خواندند, بعدها, اشکهایی, برای, امروزت, ریختهای, خواهی, خندید, بزرگتر, شدیم, خندیدیم, دردهایمان, زخمهایی, نبرده, لابلای, اتفاق, دیگری, مرور, میشدند, واِلا, هیچگاه, نیستند, بهشتیان, ایستاده, نوبت, انتظار, کشیدند, دروازه, فرشته, جوانمرد, وارد, اعتراض, کردند, چرایش, پرسیدند, گفتند, کرده, دیگران, دانید, خداوند, فِکرت, توانست, فکرت, محبت, برسد, هیبت, حکمت, نیکو, بوود, شفقت, نبودید, شفقتش, مردم, خواست, بمیرد, نچشد, حساب, بکِشندتا, قیامت, حسابی, نماند, خواهش, مجازات, دوزخ, گناهکاران, خالی, بماند, حالا, اولین, کمترین, چیزی, باید, قبول, نکرد, میان, پاداشها, تنها, خوشنودی, برداشت, نوبتش, بخشید, راهی, نزدیک, راهِ, عرفان, آهاری, گاهی, اوقات, خوبان, خواهند, دهند, کاری, کنند, دستِ, سینه, بزنند, طردش, حضرت, یوسف, اینکه, بنیامین, دارد, چنین, حالتی, وهمه, زدند, طردت, توجه, داشته, عزیز, ممکن, بکند, میرزا, اسماعیل, دولابی, شِبلی, عارف, معروف, مسجدی, ركعت, نماز, بخواند, كودكان, خوردن, نزدیك, شبلی, نشسته, ثروتمندی, فقیری, زنبیل, پاره, حلوا, میخواست, سگان, بانگ, بیچاره, میكرد, گرفت, همچنین, آنان, نگریست, رسیده, گریان, نگاه, كنید, كاری, رسانَد, بدان, قناعت, حلوای, برمی, همچون, خویشتنی, کشکول, بهائی, مایوس, کننده, مسائل, بیستم, معلوم, تحصیل, اجباری, پیشرفت, تکنولوژی, دانش, فرهنگ, منجر, بهتر, محتاط, مهربان, شدنشان, گونه, نوزدهم, باور, داشتند, کثیری, قاتل, آدمکش, عاملان, کشتارهای, دسته, جمعی, اتفاقا, عاشق, هستند, اپرا, نمایشگاه, روند, سرایند, انسانی, خوانند, فیلسوفان, عقیده, شیوع, بیشتری, پیدا, نقطه, پایانی, اومانیسم, نهاده, دوران, تازه, آغاز, روشن, چگونه, تعریف, فرنگ, اروپا, پاتریک, زنها, رقصیدن, آواز, عاشقی, بوسیدن, خندیدن, پیله, رفتند, تنهایی, بسیار, شاعر, شعرهایشان, وحشیانه, رقصیدند, ورزیدند, بوسیدند, گریستند, شیرین, بهانه, فرهادتیشه, مردمانی, راکه, درگوشش, میخواندند, دوستت, ندارد, پيامبر, صلّي, الله, عليه, مدينه, تشريف, آوردند, مكان, درخت, خرمايي, خشكيده, هنگام, موعظه, كردن, تكيه, ميكردند, روزي, اصحاب, فرمودند, جائي, بسازيد, تكيهام, باشد, آنجا, بنشينم, منبري, ساختند, بالاي, نشستند, خطبه, ميخواندند, نالهاي, بلند, شتري, براي, بچهاش, مينالد, ناليد, حاضر, شنيدند, گريه, درآمدند, رسول, اكرم, خطاب, ضعيفم, نميتوانم, بايستم, اكنون, ميخواهي, تعالي, گرداند, قيامت, بماني, مسلمانان, ميوه, بخورند, درختي, باشي, دنيا, نميخواهم, دوامي, جاويداني, هرگز, زوال, دوستان, تناول, كنند, بردند, ياران, چوبي, ثواب, عقاب, جهان, ميگزيند, اثبات, علاقه, نيازي, سوگند, ایها, الساقی, کأسا, ناولها, نمیفهمند, عاقلها, آدابی, ترتیبی, جایی, یاعلی, آسان, نمود, افتاد, مشکلها, همین, لبخند, بستند, فهمیدند, فریاد, میدارد, بربندید, محملها, یُمنِ, معبرها, سالک, بیخبر, نبوَد, منزلها, موجها, غواصان, دانند, سبکبالان, ساحلها, گذشت, بسته, برآوردند, گِلها, فتنه, خونشان, بیتاب, سالها, داغشان, دلها, دستهای, نهان, مانَد, رازی, سازند, محفلها, شهادت, آرزوشان, دنیا, تهوی, الدنیا, اهملها,