کپشن های مربوط به راندند

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی راندند

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

(من عاشق این داستان کوتاهم.مدیر توروخدا اینو تایید کن)
مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.

زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم.
مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره.
زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم.
مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری.
زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی.
مرد جوان: منو محکم بگیر.
زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.
مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.

روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود....

« یک بچه ی کوچیک می خواست خدا رو ببینه . اون میدونست که برای دیدن خدا راه درازی در پیش داره . لوازمش رو برداشت و سفرش رو شروع کرد . کمی که رفت , با پیرزنی روبرو شد . پیرزن توی پارک نشسته بود و به چند تا کبوتر زل زده بود . پسر کنار او نشست و کوله پشتیش رو باز کرد . تازه می خواست جرعه ای از نوشیدنی ش رو بنوشه که احساس کرد پیرزن گرسنه س . پسرک به اون تعارف کرد .پیرزن با تشکر زیاد , قبول کرد و لبخندی زد . لبخند او برای پسرک آن قدر زیبا بود که هوس کرد دوباره آن را ببیند . پس دوباره تعارف کرد و دوباره پیرزن به او لبخند زد . پسرک بسیار خوشحال بود . آنها تمام بعدازظهر را به خوردن و تبسم گذراندند , بدون گفتن حرفی . با تاریک شدن هوا پسرک احساس خسته گی کرد , بلند شد و آماده ی رفتن شد . چند قدم که برداشت دوباره به سوی پیرزن دوید و او را در آغوش گرفت و پیرزن هم لبخند بسیار بزرگی زد . هنگامی که پسر به خانه اش برگشت , مادرش از چهره ی شاد او متعجب شد پرسید : چی شده پسرم که این قدر خوشحالی ؟ پسر جواب داد : من با خدا نهار خوردم و قبل از واکنش مادرش اضافه کرد : می دونی مادر , اون قشنگترین لبخندی رو داشت که من تا حالا دیده ام . و اما پیرزن نیز با قلبی شادمان به خانه اش بازگشت پسرش با دیدن چهره ی بشاش او پرسید : مادر , چی تو رو امروز این جور خوشحال کرده ؟ و اون جواب داد : من امروز با خدا غذا خوردم . و ادامه داد : اون از اون چیزی که انتظار داشتم جوان تر بود ما نمی دانیم خدا چه شکلی است .
مردم به خاطر دلیلی به زندگی ما وارد می شوند ؛ بله یک دلیل .
پس چشمان وقلبهای تان را باز کنید . ممکن است هر جا با خدا روبرو شوید »

شنیدند دوستت دارم

ابراندند مرا از تو

باراندند مرا در خودم

سیل مرا برداشت

بغل تو گذاشت

دریا رودخانه کرد در تو

موج برداشت پوستت

دیوانه بار

بوستت دارم ...

امام هادي(ع) در يك نگاه

نام : على

القاب معروف :هادى نقى

كنيه :ابوالحسن سوم

پدر و مادر :امام جواد(ع) ، سمانه (س )

وقت و محل تولد :15 ذيحجه سال 213 هجرى در مدينه

وقت و محل شهادت :سوم رجب سال 254 در سن 41 سالگى در شهر ((سامره )) بر اثر

زهرى كه با دسيسه ((معتز)) (سيزدهمين خليفه عباسى ) توسط معتمد عباسى ، به آن

حضرت خوراندند، به شهادت رسيد.

مرقد شريف :شهر سامرا ، واقع در عراق

دوران زندگى :در سه بخش ؛

1 - 8 سال قبل از امامت (از سال 212 تا 220 ه‍ق )

2 - دوران امامت ، در زمان خلفاى قبل از متوكل 12 سال (از سال 220 تا 232 ه‍ق )

3 - دوران امامت در سخت ترين شرائط، در زمان خلافت چهارده ساله ديكتاتورى متوكل

(دهمين خليفه عباسى ) و سپس خلفاى بعدى .

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

عاشق, داستان, کوتاهم, مدیر, توروخدا, اینو, تایید, جوانی, سوار, موتور, راندند, آنها, عاشقانه, یکدیگر, دوست, داشتند, یواش, ترسم, اینجوری, خیلی, بهتره, خواهش, میکنم, باید, دوستم, داری, دوستت, دارم, حالا, میشه, برونی, محکم, بگیر, باشه, اینکه, کلاه, کاسکت, برداری, خودت, بذاری, نمیتونم, راحت, برونم, اذیتم, میکنه, واقعه, روزنامه, برخورد, سیکلت, ساختمان, حادثه, آفرید, سانحه, دلیل, بریدن, ترمز, سرنشین, زنده, ماند, دیگری, درگذشت, خالی, آگاهی, یافته, بدون, مطلع, ترفندی, گذاشت, خواست, برای, آخرین, زبان, بشنود, کوچیک, ببینه, میدونست, دیدن, درازی, داره, لوازمش, برداشت, سفرش, شروع, پیرزنی, روبرو, پارک, نشسته, کبوتر, کنار, کوله, پشتیش, تازه, جرعه, نوشیدنی, بنوشه, احساس, گرسنه, پسرک, تعارف, تشکر, زیاد, قبول, لبخندی, زیبا, دوباره, ببیند, بسیار, خوشحال, تمام, بعدازظهر, خوردن, تبسم, گذراندند, گفتن, حرفی, تاریک, خسته, بلند, آماده, رفتن, دوید, آغوش, گرفت, بزرگی, هنگامی, خانه, برگشت, مادرش, چهره, متعجب, پرسید, پسرم, خوشحالی, جواب, نهار, خوردم, واکنش, اضافه, دونی, قشنگترین, دیده, قلبی, شادمان, بازگشت, پسرش, بشاش, امروز, کرده, ادامه, چیزی, انتظار, داشتم, دانیم, شکلی, مردم, خاطر, دلیلی, زندگی, وارد, شوند, چشمان, وقلبهای, کنید, ممکن, شوید, شنیدند, ابراندند, باراندند, خودم, دریا, رودخانه, پوستت, دیوانه, بوستت, امام, هادي, نگاه, القاب, معروف, هادى, كنيه, ابوالحسن, جواد, سمانه, تولد, ذيحجه, هجرى, مدينه, شهادت, سالگى, سامره, زهرى, دسيسه, معتز, سيزدهمين, خليفه, عباسى, توسط, معتمد, حضرت, خوراندند, رسيد, مرقد, شريف, سامرا, عراق, دوران, زندگى, امامت, زمان, خلفاى, متوكل, ترين, شرائط, خلافت, چهارده, ساله, ديكتاتورى, بعدى,