نمیدونی بابت داشتنت چقدر خوشحالم نه؟! تو قشنگ ترین تافته جدا بافته ی دنیایی واسم. هدیه ی طبیعت به پاس تمام رنجهایی که کشیده یا مثلا نوبرونهی درخت ارزو از سمت پری، یا شایدم دعای غریبه ای که خودم نشنیدمش. در هر صورت تو جادویی ترین بخش منی؛ میگم بخش من چون برای یه شخص جدا بودن زیادی بهم نزدیکی!! هیچوقت به همیشگی بودنم شک نکن، چون گره های قلب من فقط به دست خودت باز میشن بمون، بمون بمون؛ اندازه ی تموم ادم ها بمون. با عشق برای رویایی ترین چشم های دنیا!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بافت
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
مو بافتن یکی از مردونه ترین کارای دنیاست
دلیل خیلی از رنجشهای ما اینه که به اندازه شخصیت خودمون کسی رو تحویل میگیریم نه به اندازه ظرفیت اون شخص، خیلی از آدمها وقتی بهشون احترام میذاری بجای اینکه فکر کنن تو خوبی، فکر میکنن خودشون تافته جدا بافتهان.
امیدوارم همون خیالی رو که بافتین،بپوشین.
رفیق امیدوارم همون خیالی رو که بافتی بپوشی :)
.فقط ترمی ۲۰۰ تومن؟؟؟.
آموزش کامل نقاشی سیاه قلم هایپررئال
از پایه صفر مبتدی تا حرفهای
آموزش طراحی انواع بافت ها، پوست های مختلف، پارچه های مختلف، فلز، آب، نورپردازی و...
.۵۰ درصد تخفیف ثبت نام کامل.
..همین حالا ثبت نام کنید..
الهی زندگیتون
بی گره بافته بشه
نقشش آرامش،طرحش شادی
در قالب خوشبختی
به صد هـزار رنگ
خوشگلتر از گلهای باغچه.️.
کنار هم که بودیم حرفهامون تمومی نداشت؛ از شعر و کتاب شروع میکردیم، میرسیدیم به فلسفه و عرفان، از موسیقی و هنر آسمون ریسمون میبافتیم، میرسیدیم به تحلیل تاریخ، گاهی بیهوا میرفتیم سراغ مرور خاطرات کودکی و آدمهایی که یه جایی توی گذشته جا موندن. حرفهامون مثل رود جاری بود؛ بیتوقف، بیقید، بیدغدغهی زمان. گاهی با یک جملهی ساده، ساعتها گرم صحبت میشدیم، گاهی یک نگاه کافی بود تا فکر هم رو بخونیم. الان اما همهی حرفها سنگینی میکنه روی دلم، تکرارشون میکنم و انگار توی دیوارهای خونه پژواک میشن، بدون شنونده. من هنوز از شعر شروع میکنم، به فلسفه و هنر میرسم، میخوام از خاطرات رد شم اما تو رو اونجا میبینم، جا میمونم از رفتن.
خدایا
با همین دستان ریز و لرزانم،
یکییکی آرزوهایی را که با نخ خیال بافته بودم،
به خاک سپردم
قلبم، دیگر گورستانِ رؤیاست...
جایی نمانده برای دفن حسرتهای تازه....
ای مهربان بیمرز!
تو جز من بندههای زیادی داری، اما من جز تو پناهی ندارم......
در میان بیکران بندگانات
من همانند قطرهای در اقیانوسم
اما برای من،
تو خود اقیانوسی......
خدایا!
از این پس،
قفل بزن بر درِ وا ماندهی دلم، تا هیچ رؤیای دیگری جرأت فرود آمدن در این ویرانه را نداشته باشد.
نه دلم تاب تولد آرزوی نو دارد،
نه اشکهایم، طاقت بدرقهی دیگری
عشق
آنقَدر , از موی تو زنجیر بههم بافت،
تا ساخت کمندی؛
که کشانید به بندم . . .
#حسین_منزوی