کپشن های مربوط به بهلول

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بهلول

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

نقل کرده اند بهلول چوبى را بلند کرده بود و بر قبرها مى زد.

گفتند:
چرا چنین مى کنى ؟
بهلول گفت :
صاحب این قبر دروغگوست ، چون تا وقتى در دنیا بود دایم مى گفت;
باغ من ، خانه من ، مرکب من و...
ولى حالا همه را گذاشته و رفته است و اکنون هیچ یک از آن ها، مال او نیست که اگر مال او بود حتما با خود برده بود...


آورده اند که :
روزی خواجه ای در میان گروهی
از عوام , اندر فواید سحر خیزی
سخن می راند

که ای مردم
همانند من که همواره صبح زود
از خواب بر می خیزم عمل کنید که
فواید بسیاری بر آن است

بهلول که در آن جمع بود گفت:
ای خواجه!
تو از خواب برنمی خیزی
از رختخواب بر می خیزی ...


کسی بهلول را گفت:
تا چند می خواهی در جنون باشی ؟،
لحظه ای بخود آی و راه عقل در پیش
گیر.
بهلول گفت: این روز ها بدنبال عقل رفتن
خیلی:" جنون" می خواهد...!!!!! "

ازبهلول پرسیدند

قبرستان چه میکني
گفت:باجمعےنشسته ام
که آزار نميرسانند
حسادت نمیکنند
تهمت نمیزنند
خیانت نمیکنند
قضاوت نمیکنند
بالاتر از همه
اگرازپیششان بروم
پشت سرم بدگویي نميکنند

اﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﮔﺮﮒ ﺑﻮﺩﯼ ، ﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﻣﯽ ﻛﺮﺩﯼ ؟
ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻠﻒ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ ،
ﺗﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﮔﻨﺎﻩ ﺣﻤﻠﻪ ﻧﻜﻨﻨﺪ .
ﺍﺯ ﮔﺮﮔﯽ ﻫﻢ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﺍﮔﺮ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﻮﺩﯼ ، ﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﻣﯽ ﻛﺮﺩﯼ ؟
ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺑﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﺎ ﻣﯽ آﻣﻮﺧﺘﻢ ﻛﻪ ﭼﻪ ﻃﻮﺭ ﺑﺎ ﺩﻭ ﭘﺎﯼ ﻋﻘﺒﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮔﺮﮒ ﻫﺎ ﺑﺰﻧﻨﺪ
ﻭ آﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻜﺸﻨﺪ .ﺫﺍﺕ ﻫﯿﭻ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﻋﻮﺽ ﻛﺮﺩ
ﻭ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ ﭘﻮﺷﯿﺪﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﯼ ﺭﻧﮕﺎﺭﻧﮓ ﺫﺍﺗﺸﺎﻥ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﻤﯽ ﻛﻨﺪ!


به بهلول گفتند که :
فلانی هنگام تلاوت قرآن ، چنان از خود بیخود می شود که نقش بر زمین می شود و غش می کند .
بهلول گفت : او را بر سر دیوار نهید تا تلاوت کند ، اگر غش کرد ، در عمل خود صادق است 

روزی بهلول نزد قاضی بغداد نشسته بود که قلم قاضی از دستش به زمین افتاد. بهلول به قاضی گفت: جناب قاضی! کلنگت افتاد آن را از زمین بردار. قاضی به مسخره گفت: واقعا اینکه میگویند بهلول دیوانه است صحیح است، آخر (این) قلم است نه کلنگ.
بهلول جواب داد: مردک! تو دیوانه هستی که هنوز نمیدانی با احکامی که به این قلم می نویسی خانه های مردم را خراب می کنی، تو بگو این قلم است یا کلنگ؟

زندگانی و حکایات بهلول عاقل/ #احمد_مهجوری #صادق_طالبی_مازندرانی

روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟ بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!!

آورده اند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او. شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.

شیخ پیش او رفت و سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داد و پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی. فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می کنی؟ عرض کرد آری.

بهلول فرمود طعام چگونه می خوری؟ عرض کرد اول «بسم الله» می گویم و از پیش خود می خورم و لقمه کوچک برمی دارم، به طرف راست دهان می گذارم و آهسته می جوم و به دیگران نظر نمی کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی شوم و هر لقمه که می خورم «بسم الله» می گویم و در اول و آخر دست می شویم.

بهلول برخاست و فرمود تو می خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی دانی و به راه خود رفت.

مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید. بهلول پرسید چه کسی هستی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی داند.

بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می دانی؟ عرض کرد آری. سخن به قدر می گویم و بی حساب نمی گویم و به قدر فهم مستمعان می گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می کنم و چندان سخن نمی گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.

بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی دانی. پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی دانید.

باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می دانی؟ عرض کرد آری. چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب می شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (ص) رسیده بود بیان کرد.بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی دانی. خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی دانم، تو قربه الی الله مرا بیاموز.

بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم. بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از این گونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.

جنید گفت: جزاک الله خیراً! و ادامه داد: در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود، هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد و در خواب کردن، اینها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد..

شخصـی از بهلول پرسیــد :
ای بهلول ! من اگر انــگور بخورم، آیـا حــرام است؟
بهلول گفت : نــه !
پرسیــد: اگر بعد از خوردن انگور در زیــر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟
بهلول گفت : نــه ! پرسیــد : پس چگونه است که اگر انــگور را
در خمره ای بگذاریم و آن را زیــر نور آفتاب قرار دهیـم و بعد از مدتی
آن را بنوشیــم حرام می شود ؟!
بهلول گفت : من مقداری آب بــه صــورت تو می پاشم.
آیا دردت می آیــد ؟ گفت : نــه !
بهلول گفت :حال مقداری خاک نــرم بــر گونه ات می پاشم.
آیا دردت می آید ؟ گفت: نــه ! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط
کرد و گلوله ای گِلی ساخت و آن را محکم بــر پیشانی مرد زد !
مرد فریادی کشیــد و گفت : سرم شکست !
بهلول با تعجب گفت: چرا ؟ من که کاری نــکردم !
این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نبایــد احساس درد کنی !

فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: «بشکن و بخور و برای من دعا کن.»

بهلول گردوها را شکست ولی دعا نکرد.

آن مرد گفت: «گردوها را می‌خوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم!»

بهلول گفت ...

«مطمئن باش اگر در راه خدا داده‌ای، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است!»

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

کرده, بهلول, چوبى, بلند, قبرها, گفتند, چنین, صاحب, دروغگوست, وقتى, دنیا, دایم, خانه, مرکب, حالا, گذاشته, رفته, اکنون, نیست, حتما, برده, آورده, روزی, خواجه, میان, گروهی, عوام, اندر, فواید, خیزی, راند, مردم, همانند, همواره, خواب, خیزم, کنید, بسیاری, برنمی, رختخواب, خواهی, جنون, باشی, لحظه, بخود, بدنبال, رفتن, خیلی, خواهد, ازبهلول, پرسیدند, قبرستان, میکني, آزار, نميرسانند, حسادت, نمیکنند, تهمت, نمیزنند, خیانت, قضاوت, بالاتر, بروم, بدگویي, نميکنند, فلانی, هنگام, تلاوت, قرآن, چنان, بیخود, زمین, دیوار, نهید, صادق, قاضی, بغداد, نشسته, دستش, افتاد, جناب, کلنگت, بردار, مسخره, واقعا, اینکه, میگویند, دیوانه, صحیح, جواب, مردک, هستی, هنوز, نمیدانی, احکامی, نویسی, خراب, زندگانی, حکایات, عاقل, دوستان, انگور, بخورم, حرام, خوردن, آفتاب, دراز, بکشم, چگونه, خمره, بگذاریم, قرار, دهیم, مدتی, بنوشیم, نگاه, مقداری, صورت, پاشم, دردت, مخلوط, گلوله, ساخت, محکم, پیشانی, فریادی, کشید, شکست, تعجب, کاری, نکردم, نباید, احساس, شکستم, دیگر, جرات, نکنی, بشکنی, جنید, بیرون, مریدان, احوال, مردی, تفحص, کردند, صحرایی, یافتند, سلام, بغدادی, فرمود, تویی, ارشاد, طعام, خوری, الله, گویم, لقمه, کوچک, برمی, دارم, راست, دهان, گذارم, آهسته, دیگران, موقع, غافل, شویم, برخاست, مرشد, صورتی, خندید, شنید, روان, داند, حساب, مستمعان, رسول, دعوت, چندان, ملول, شوند, دقایق, علوم, ظاهر, باطن, رعایت, تعلق, آداب, کلام, داشت, بیان, گذشته, برفت, دیدی, توقع, دانید, خوابیدن, نماز, فارغ, داخل, جامه, آنچه, حضرت, رسیده, فهمیدم, خواست, برخیزد, دامنش, بگرفت, دانم, قربه, بیاموز, نادانی, معترف, بیاموزم, بدان, اینها, گفتی, حلال, بیاوری, فایده, ندارد, تاریکی, جزاک, خیراً, ادامه, باشد, درست, برای, رضای, خدای, غرضی, مطلب, بیهوده, هرزه, عبارت, بگویی, وبال, سکوت, خاموشی, بهتر, نیکوتر, است؛, کینه, بشری, نباشد, شخصی, گِلی, فردی, گردو, گردوها, میخوری, صدای, دعای, نشنیدم, مطمئن, دادهای, خودش, شکستن, شنیده,