کپشن های مربوط به مبعوث

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی مبعوث

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

خداوند گفت :

- دیگر پیامبری نخواهم فرستاد ، از آن گونه که شما انتظار دارید اما جهان هرگز بی پیامبر نخواهد ماند .
و آن گاه پرنده ای را به رسالت مبعوث کرد .
پرنده آوازی خواند که در هر نغمه اش خدا بود . عده ای به او گرویدند و ایمان آوردند .
و خدا گفت :
- اگر بدانید ، حتی با آواز پرنده ای می توان رستگار شد .
خداوند رسولی از آسمان فرستاد .
باران ، نام او بود .
همین که باران ، باریدن گرفت ، آنان که اشک را می شناختند ، رسالت او را دریافتند ، پس بی درنگ توبه کردند و روح شان را زیر بارش بی دریغ خدا شستند .
خدا گفت :
- اگر بدانید ، با رسول باران هم می توان به پاکی رسید .
خداوند پیغامبر باد را فرستاد تا روزی بیم دهد و روزی بشارت . پس باد ، روزی توفان شد و روزی نسیم و آنان که پیام او را فهمیدند ، روزی در خوف و روزی در رجا زیستند .
خدا گفت :
- آن که خبر باد را می فهمد ، قلبش در بیم و امید می لرزد و قلب مومن این چنین است .
خدا گُلی را از خاک برانگیخت تا معاد را معنا کند .
و گُل چنان از رستخیز گفت که از آن پس هر مومنی که گلی را دید ، رستاخیز را به یاد آورد .
خدا گفت :
- اگر بفهمید ، تنها با گُلی قیامت خواهد شد .
خداوند یکی از هزار نامش را به دریا گفت . دریا بی درنگ قیام کرد و سپس چنان به سجده افتاد که هیچ از هزار موج او باقی نماند . مردم تماشا می کردند ، عده ای پیام دریا را دانستند ، پس قیام کردند و چنان به سجده افتادند که هیچ از آن ها باقی نماند .
خدا گفت :
- آن که به پیغمبر آب ها اقتدا کند به بهشت خواهد رفت .
و به یاد دارم که فرشته ای به من گفت :

- جهان آکنده از فرستاده و پیغمبر و مرسل است اما همیشه کافری هست تا باران را انکار کند و با گل بجنگد ، تا پرنده را دروغگو بخواند و باد را مجنون و دریا را ساحر ....

کافری را که در جنگ اسیر شده بود،
آزاد کرد
زیرا اعتقاد داشت که او مرد خوش اخلاقی است که همواره با عفت رفتار می کند.

گفت مبادا قبل از ذبح گوسفند، در جلوی چشمان گوسفند چاقو را تیز کنید. بدانید که حیوان هم می فهمد ،حق ندارید در دل حیوان غصه بیاندازید.
گفت زنی به بهشت رفت و تنها کار خوبش این بود که به گربه ای غذا می داد.
روزی مردی را دید که ژولیده است. گفت آیا در خانه ات روغن نبود تا با آن موهای خود را مرتب کنی؟

دختران خود را برروی زانو می نشاند و در جلوی دیگران آن ها می بوسید تا محبت را بیاموزند. از او پرسیدند فرزند پسر بهتر است یا دختر؟ گفت هر دو خوبند اما دختر ریحانه است، برگ گل است.

گل را می بویید
و می گفت که این بوی بهشت است و باید به گل ها و درخت ها احترام بگذارید.

بارها گفت که بر مردم آسان بگیرید زیرا مبعوث نشده ام تا آن ها را به زحمت بیاندازم...

قرار نبوده

قرار نبوده تا نم باران زد ، دستپاچه شویم و زودچتری ازجنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم....
قرار نبوده
این قدر دور شویم و مصنوعی!
ناخن های مصنوعی،
دندان های مصنوعی،
خنده های مصنوعی،
آواز‌های مصنوعی،
دغدغه های مصنوعی...

هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم،
این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟

قرار نبوده
همه از دم ، درس خوانده بشویم
از دم ، دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم،
بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرکهای ما رد بشود.

باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند،
دراز بکشد نی لبک بزند,
با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود.

یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند.

قرار نبوده
این ‌همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا،
قرار نبوده
این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد،
بی شک این همه کامپیوتر...و پشت های غوز کرده ي آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده...

تا به حال بیل زده‌اید؟
باغچه هرس کرده‌اید؟
آلبالو و انار چیده‌اید؟
کلاً خسته از یک روز ِکاري ِیَدی به رختخواب رفته‌اید؟
آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست....

این چشم ها
برای نورمهتاب یا نور ستارگان کویر برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان ,
برای خیره شدن به جاري ِآب
شاید ،
اما ....
برای ساعت پشت ساعت،
روز پشت روز،
شب پشت شب ...
خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.!!!!!

قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعتهای دیجیتال صبح خوانی کنند.
آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتما ً،
که شاید لالایی طبیعت باشد برای بخواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.....

من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن جز بر طرف کردن غم نان،
بشود همه دار و ندار زندگی مان،
همه دغدغه‌زنده بودن مان,
همه دغدغه‌ زنده بودن ....

قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن،
این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد......

قرار نبوده
این طور از آسمان دور باشیم و
سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و
یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم.....

قرار نبوده
کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالمتاب و گرما و محبتش
زره بگیریم و جنگ کنیم....
قرار نبوده
چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد....

قرار نبوده
من از اینجا و شما از آنجا، صورتکهای زرد به نشانه سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم...
....
چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم،
اما همین قدر می‌دانم که
این قرار نبوده هایی که برخلافشان اتفاق افتاده،
همگی مان را آشفته‌ و سردرگم کرده...!


کافری را که در جنگ اسیر شده بود، آزاد کرد زیرا اعتقاد داشت که او مرد خوش اخلاقی است که همواره با عفت رفتار می کند.
مردی بادیه نشین در زمانی که او در مدینه هم پیامبر و هم حاکم بود، به سراغش آمد و یقه او را گرفت که باید خرماهایی که از من قرض گرفته بودی، برگردانی. اصحاب عصبانی شدند و خواستند با آن مرد برخورد کنند. پیامبر برآشفته شد و گفت شماها باید طرف صاحب حق را بگیرید.
گفت مبادا قبل از ذبح گوسفند، در جلوی چشمان گوسفند چاقو را تیز کنید. بدانید که حیوان هم می فهمد ،حق ندارید در دل حیوان غصه بیاندازید.
گفت زنی به بهشت رفت و تنها کار خوبش این بود که به گربه ای غذا می داد.
روزی مردی را دید که ژولیده است. گفت آیا در خانه ات روغن نبود تا با آن موهای خود را مرتب کنی؟
می گفت ریش های خود را کوتاه نگه دارید زیرا به تمرکز و حافظه تان می افزاید.
دختران خود را برروی زانو می نشاند و در جلوی دیگران آن ها می بوسید تا محبت را بیاموزند. از او پرسیدند فرزند پسر بهتر است یا دختر؟ گفت هر دو خوبند اما دختر ریحانه است، برگ گل است.
گل را می بویید و می گفت که این بوی بهشت است و باید به گل ها و درخت ها احترام بگذارید.

بارها گفت که بر مردم آسان بگیرید زیرا مبعوث نشده ام تا آن ها را به زحمت بیاندازم.

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

خداوند, دیگر, پیامبری, نخواهم, فرستاد, گونه, انتظار, دارید, جهان, هرگز, نخواهد, ماند, پرنده, آوازی, خواند, نغمه, گرویدند, ایمان, آوردند, بدانید, توان, رستگار, رسولی, آسمان, باران, همین, باریدن, گرفت, آنان, شناختند, رسالت, دریافتند, درنگ, توبه, کردند, بارش, دریغ, شستند, پاکی, رسید, پیغامبر, روزی, بشارت, توفان, نسیم, فهمیدند, زیستند, فهمد, قلبش, امید, لرزد, مومن, چنین, گُلی, برانگیخت, معاد, معنا, چنان, رستخیز, مومنی, رستاخیز, بفهمید, تنها, قیامت, هزار, نامش, سجده, افتاد, باقی, نماند, مردم, تماشا, دانستند, افتادند, پیغمبر, اقتدا, بهشت, دارم, فرشته, آکنده, فرستاده, مرسل, همیشه, کافری, انکار, بجنگد, دروغگو, بخواند, مجنون, ساحر, اسیر, آزاد, زیرا, اعتقاد, داشت, اخلاقی, همواره, رفتار, مبادا, گوسفند, جلوی, چشمان, چاقو, کنید, حیوان, ندارید, بیاندازید, خوبش, گربه, مردی, ژولیده, خانه, روغن, نبود, موهای, مرتب, دختران, برروی, زانو, نشاند, دیگران, بوسید, محبت, بیاموزند, پرسیدند, فرزند, بهتر, خوبند, ریحانه, بویید, باید, درخت, احترام, بگذارید, بارها, آسان, بگیرید, زحمت, بیاندازم, قرار, نبوده, دستپاچه, شویم, زودچتری, ازجنس, پلاستیک, بگیریم, کلوخ, مصنوعی, ناخن, دندان, خنده, آوازهای, دغدغه, میکنم, میبینم, دستی, هایمان, رقابت, تنگانگ, باشیم, اثبات, کنیم, موجود, بهتری, هستیم, مسابقه, مقام, رتبه, دادن, برای, چیست, خوانده, بشویم, دکترا, زمین, برویم, بعید, دانم, تعالی, بشری, دانشگاه, مدرکهای, بشود, باشد, گوسفندها, دراز, بکشد, بزند, عاقبت, همان, هیات, چوپانی, مبعوث, کاوه, لازم, آهنگری, درفش, داشته, حرمت, برخیزد, حرکت, محاصره, سیمان, طبقه, بالا, تعداد, صندلیِ, کارمندی, کامپیوتر, کرده, ماسیده, کجای, خلقت, لحاظ, نشده, زدهاید, باغچه, کردهاید, آلبالو, انار, چیدهاید, کلاً, خسته, ِکاري, ِیَدی, رختخواب, رفتهاید, دیگری, قابل, مقایسه, نیست, نورمهتاب, ستارگان, کویر, دیدن, خیره, جاري, شاید, ساعت, ماندن, مهتابی, مانیتورها, آفریده, نشدهاند, خروس, نیایند, ساعتهای, دیجیتال, خوانی, کنند, جیرجیرک, نشین, حکمتی, حتما, لالایی, طبیعت, بخواب, رفتن, نشویم, پرپر, اپیدمی, نشود, زندگی, دغدغهزنده, بودن, کنار, قانون, مدنی, عجیب, غریب, دادگاه, حضانت, نفقه, زندان, گروکشی, اعصاب, بگذرد, عمرمان, ستاره, نخوابیده, کرِم, آفتاب, بسازیم, علیه, خورشید, عالمتاب, گرما, محبتش, پایمان, واسطه, لاستیکی, چرمی, مسافت, متری, معاشرت, نکرده, اینجا, آنجا, صورتکهای, نشانه, بوسیدن, دوست, داشتن, بفرستیم, زیادی, نمیدانم, هایی, برخلافشان, اتفاق, افتاده, همگی, آشفته, سردرگم, بادیه, زمانی, مدینه, حاکم, سراغش, خرماهایی, گرفته, بودی, برگردانی, اصحاب, عصبانی, شدند, خواستند, برخورد, برآشفته, شماها, صاحب, کوتاه, تمرکز, حافظه, افزاید,