کپشن های مربوط به انداختند

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی انداختند

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

تَقدیـــر !!!

تقدیر آرتروز گردن گرفته
از بَــس همه
رفتنشان را
گردنش انداختند ...

#جلال_حاجی_زاده

تعدادی موش آزمایشگاهی رو به استخر آبی انداختند و زمان گرفتن تا ببینن چند ساعت دوام میارن،
حداکثر زمانی رو که تونستن دوام بیارن ۱۷ دقیقه بود.
سری دوم موشها رو با توجه به اینکه حداکثر ۱۷ دقیقه می تونن زنده بمونن به همون استخر انداختن،
اما این بار قبل از ۱۷ دقیقه نجاتشون دادن.
بعد از اینکه زمانی رو نفس تازه کردن دوباره اونها رو به استخر انداختن.
حدس بزنید چقدر دوام آوردن؟
۲۶ ساعت …
پس از بررسی به این نتیجه رسیدن که علت زنده بودن موش ها این بوده که اونها امیدوار بودن تا دستی باز هم اونها رو نجات بده و تونستن این همه دوام بیارن.
امید، قوه محرک زندگی است.آنرا دست کم نگیریم …

فقط برای چند لحظه خودتونو اونجا ببینید..

چند سال پیش در جریان بازی های پارالمپیک (المپیک معلولین) در شهر سیاتل آمریکا 9 نفر از شرکت کنندگان دو100متر پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند.
همه این 9 نفر افرادی بودند که ما آنها را عقب مانده ذهنی و جسمی می خوانیم. آنها با شنیدن صدای تپانچه حرکت کردند. بدیهی است که آنها هرگز قادر به دویدن با سرعت نبودند و حتی نمی توانستند به سرعت قدم بردارند بلکه هر یک به نوبه خود با تلاش فراوان می کوشید تا مسیر مسابقه را طی کرده و برنده مدال پارالمپیک شود ناگهان در بین راه مچ پای یکی از شرکت کنندگان پیچ خورد .
این دختر یکی دو تا غلت روی زمین خورد و به گریه افتاد. هشت نفر دیگر صدای گریه او را شنیدند ، آنها ایستادند، سپس همه به عقب بازگشتند و به طرف او رفتند یکی از آنها که مبتلا به سندروم داون(عقب ماندگی شدید جسمی و روانی) بود، خم شد و دختر گریان را بوسید و گفت : این دردت رو تسکین میده .سپس هر 9 نفر بازو در بازوی هم انداختند و خود را قدم زنان به خط پایان رساندند. در واقع همه آنها اول شدند. تمام جمعیت ورزشگاه به پا خواستند و 10 دقیقه برای آنها کف زدند

پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد و هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب برمیخواست و تا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود. همزمان با غروب خورشید از نرده ها بالا می رفت تا کمی استراحت کند ولی در دور دست ها خانه ای با پنجرهایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد “چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل شیک و مدرنی که باید داشته باشد لذت بخش و عالی خواهد بود !!!” با خود می گفت : “اگر آنها قادرند پنجره های خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه حتما بسیار عالی خواهد بود. بالاخره یک روز به آنجا می روم و از نزدیک آن را می بینم.”
یک روز پدر به پسرش گفت به جای او کارها را انجام می دهد و او می تواند در خانه بماند. پسر هم که فرصت را مناسب دید غذایی برداشت و به طرف آن خانه و پنجره های طلایی رهسپار شد.
راه بسیار طولانی تر از آن بود که تصورش را می کرد. بعد از ظهر بود که به آنجا رسید و با نزدیک شدن به خانه متوجه شد که از پنجره های طلایی خبری نیست و در عوض خانه ای رنگ و رو رفته و با نرده های شکسته دید. به سمت در قدیمی رفت و آن را به صدا در آورد. پسر بچه ای هم سن خودش در را گشود. سوال کرد که آیا او خانه پنجره طلایی را دیده است یا خیر ؟ پسرک پاسخ مثبت داد و او را به سمت ایوان برد. در حالی که آنجا می نشستند نگاهی به عقب انداختند و در انتهای همان مسیری که طی کرده بود و همزمان با غروب آفتاب خانه خودشان را دید که با پنجره های طلایی می درخشید.

واسه رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یه نفر داشتن

تا روی سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن.

داوطلب زیاد بود .

قرعه انداختند افتاد بنام یه جوون همه اعتراض کردند الا یه پیرمرد!

گفت: " چیکار دارید! بنامش افتاده دیگه! "

بچه ها از پیرمرد بدشون اومد.

دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوون .

جوون بلافاصله خودش رو به صورت انداخت رو سیم خاردار

بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوون.

همه رفتن الا پیرمرد.

گفتند: " بیا !
" گفت " نه !

شما برید! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش!

مادرش منتظره...


دوستان پاک
چند سال پيش در جريان بازي هاي پارالمپيك (المپيك معلولين)در شهر سياتل آمريكا 9 نفر از شركت كنندگان دو100متر پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند.
همه اين 9 نفر افرادي بودندكه ما آنها را عقب مانده ذهني و جسمي مي خوانيم.
آنها با شنيدن صداي تپانچه حركت كردند.بديهي است كه آنها هرگز قادر به دويدن با سرعت نبودند
و حتي نمي توانستند به سرعت قدم بردارند بلكه هر يك به نوبه خود با تلاش فراوان مي كوشيد
تا مسير مسابقه را طي كرده و برنده مدال پارالمپيك شود!!
ناگهان در بين راه مچ پاي يكي از شركت كنندگان پيچ خورد . اين دختر يكي دو تا غلت روي زمين خورد و به گريه افتاد.
هشت نفر ديگر صداي گريه او را شنيدند ، آنها ايستادند، سپس همه به عقب بازگشتند
و به طرف او رفتند يكي از آنها كه مبتلا به سندروم داون(عقب ماندگي شديد جسمي و رواني) بود،
خم شد و دختر گريان را بوسيد و گفت : اين دردت رو تسكين ميده .سپس هر 9 نفر بازو در بازوي هم انداختندو خود را قدم زنان به خط پايان رساندند.
در واقع همه آنها اول شدند. تمام جمعيت ورزشگاه به پا خواستندو 10 دقيقه براي آنها كف زدند...

از همان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

از همان روزی که فرزندان آدم

صدر پیغام آوران حضرت باری تعالی

زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید

آدمیت مرد

گرچه آدم زنده بود



از همان روزی که یوسف را برادر ها به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق و خون دیواره چین را ساختند

آدمیت مرده بود



بعد دنیا هی پر از آدم شد واین آسیاب گشت و گشت

قرن ها از مرگ آدم هم گذشت

ای دریغ ، آدمیت برنگشت



قرن ما

روزگار مرگ انسانیت است

سینه دنیا زخوبی ها تهی است

صحبت ازآزادگی پاکی مروت ابلهی است

صحبت از موسا و عیسا و محمد نابجاست

قرن موسی چنبه ها است



من که از پژمردن یک شاخه گل

از نگاه ساکت یک کودک بیمار

از فغان یک قناری در قفس

از غم یک مرد در زنجیر

حتی قاتلی بر دار

اشک در چشمان و بغضم در گلوست

وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست

مرگ او را از کجا باور کنم؟



صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای جنگل را بیابان می کنند

دست خون آلود را درپیش چشم خلق پنهان میکنند

هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا

آنچه این نامردمان یا جان انسان می کنند



صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست

در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این مصیبتها صبور

صحبت از مرگ محبت مرگ عشق

گفتگو از مرگ انسانیت است

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

تَقدیر, تقدیر, آرتروز, گردن, گرفته, رفتنشان, گردنش, انداختند, تعدادی, استخر, زمان, گرفتن, ببینن, ساعت, دوام, میارن, حداکثر, زمانی, تونستن, بیارن, دقیقه, موشها, توجه, اینکه, تونن, زنده, بمونن, همون, نجاتشون, دادن, تازه, کردن, دوباره, اونها, بزنید, چقدر, آوردن, بررسی, نتیجه, رسیدن, بودن, بوده, امیدوار, دستی, محرک, زندگی, آنرا, نگیریم, برای, لحظه, خودتونو, اونجا, ببینید, جریان, بازی, پارالمپیک, معلولین, سیاتل, آمریکا, شرکت, کنندگان, دومتر, آغاز, مسابقه, قرار, گرفتند, افرادی, بودند, آنها, مانده, ذهنی, جسمی, خوانیم, شنیدن, صدای, تپانچه, حرکت, کردند, بدیهی, هرگز, قادر, دویدن, سرعت, نبودند, توانستند, بردارند, بلکه, نوبه, تلاش, فراوان, کوشید, مسیر, کرده, برنده, مدال, ناگهان, خورد, دختر, زمین, گریه, افتاد, دیگر, شنیدند, ایستادند, بازگشتند, مبتلا, سندروم, داون, ماندگی, شدید, روانی, گریان, بوسید, دردت, تسکین, میده, بازو, بازوی, زنان, پایان, رساندند, واقع, شدند, تمام, جمعیت, ورزشگاه, خواستند, زدند, کوچکی, مزرعه, طلوع, خورشید, خواب, برمیخواست, کارهای, روزانه, مشغول, همزمان, غروب, نرده, بالا, استراحت, خانه, پنجرهایی, طلایی, همواره, نظرش, وسایل, مدرنی, باید, داشته, باشد, عالی, خواهد, قادرند, بسازند, سایر, اسباب, حتما, بسیار, بالاخره, آنجا, نزدیک, بینم, پسرش, انجام, تواند, بماند, فرصت, مناسب, غذایی, برداشت, رهسپار, طولانی, تصورش, متوجه, خبری, نیست, شکسته, قدیمی, خودش, گشود, سوال, دیده, پسرک, پاسخ, مثبت, ایوان, حالی, نشستند, نگاهی, انتهای, همان, مسیری, آفتاب, خودشان, درخشید, واسه, خاردارها, نیاز, داشتن, بخوابه, بقیه, داوطلب, زیاد, قرعه, بنام, جوون, اعتراض, پیرمرد, چیکار, دارید, بنامش, افتاده, دیگه, بدشون, اومد, بازم, بلافاصله, صورت, میلی, اجبار, شروع, گفتند, برید, وایسم, پسرم, ببرم, مادرش, منتظره, دوستان, جريان, بازي, پارالمپيك, معلولين, سياتل, آمريكا, شركت, كنندگان, افرادي, بودندكه, ذهني, جسمي, خوانيم, شنيدن, صداي, حركت, كردند, بديهي, دويدن, بلكه, كوشيد, مسير, كرده, زمين, گريه, ديگر, شنيدند, ايستادند, ماندگي, شديد, رواني, گريان, بوسيد, تسكين, ميده, بازوي, انداختندو, پايان, جمعيت, خواستندو, دقيقه, براي, روزی, حضرت, قابیل, آلوده, هابیل, فرزندان, پیغام, آوران, باری, تعالی, دشمنی, خونشان, جوشید, آدمیت, گرچه, یوسف, برادر, شلاق, دیواره, ساختند, مرده, دنیا, واین, آسیاب, گذشت, دریغ, برنگشت, روزگار, انسانیت, سینه, زخوبی, صحبت, ازآزادگی, پاکی, مروت, ابلهی, موسا, عیسا, محمد, نابجاست, موسی, چنبه, پژمردن, شاخه, ساکت, کودک, بیمار, فغان, قناری, زنجیر, قاتلی, چشمان, بغضم, گلوست, وندرین, ایام, زهرم, پیاله, مارم, سبوست, باور, جنگل, بیابان, درپیش, پنهان, میکنند, حیوانی, نمیدارد, آنچه, نامردمان, جهان, نرست, نخست, کویری, میان, مردمی, مصیبتها, صبور, محبت, گفتگو,