کپشن های مربوط به بازنش

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بازنش

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

ما هرگز زندگی نمی کنیم ما همیشه در انتظار زندگی هستیم.
ما بجای آنکه همین امروز خوشحال باشیم؛
به امید یک آینده ی خوب و خوش نشسته ایم و به همین خاطر امروزمان را از دست می دهیم. ما وقت بیشتر می خواهیم، پول بیشتر می خواهیم، شغل بهتر می خواهیم، بازنشستگی می خواهیم، مسافرت و تعطیلات می خواهیم و امروز برای همین از دست خواهد رفت و ما به این مسئله اصلا توجهی نمی کنیم.

.ولتر

. کد ملی‌تو وارد کن
. سابقه بیمه‌ تامین اجتماعی تو چک کن
.ببین اخرین دستمزدت که بیمه رد شده، چقدره!
.و چند سال مونده بازنشسته بشی
..

شبی که دیدمت
عقربه ها دونده های المپیک بودند
حالا که نیستی
مثل بازنشسته های وسط پارک
متفکرانه
دوز بازی می کنند

#رسول_ادهمی

. کپشن خاص .

شبی که دیدمت
عقربه ها دونده های المپیک بودند
حالا که نیستی
مثل بازنشسته های وسط پارک
متفکرانه
دوز بازی می کنند

#رسول_ادهمی

یه روزی بعد از بازنشستگی تو اتاقت میشینی به این فکر میکنی که تمام این سالهارو میتونستم با کسی زندگی کنم که دوستش داشتم
اگه داریش از دستش نده

Ziba

بازنشستگی ات مبارک "عزراییل"...
دیگر نیازی نیست به بودنت...
اینجا آدمها خودشان...
برای گفتنِ یک "دوستت دارم"...
روزی هزار بار، جانِ هم را به لب میرسونند

روند افزایش حقوق کارگران و کارمندان و بازنشستگان در مقابل افزایش تورم و هزینه‌ها در ایران!

ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
بابام می گفت:
نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت.
دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.
پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند ، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود .

صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا.
برای یک لحظه خشکم زد.

ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.

اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند ومیامدند تو،روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند.

برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد.
آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند.
من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود؛ خسته بودم.تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم...
چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید!

شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید.
پرسیدم:
برای چی این قدر اصرار کردی؟

گفت:
خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.
گفتم:
ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم.

گفت:
حالا مگه چی شده؟

گفتم:
چیزی نیست ؟؟؟ !!!
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.

پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت:
دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟

تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم !
پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
وقتی شام آماده شد،
پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.

مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد.
خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
پدر و مادرم هردو فوت کردند.

چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت:
نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟
نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟!
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد:

"من آدم زمختی هستم"

زمختی یعنی:
ندانستن قدر لحظه ها،
یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها،
یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها.
حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟

آخ. لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛
فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه...
میوه داشتیم یا نه...
همه چیز کافی بود:
من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک .
پدرم راست می گفت که:
نون خوب خیلی مهمه.

من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم،
اما کسی زنگ این در را نخواهد زد،
کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
اما دیگه چه اهمیتی دارد؟
چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی...!
زمخت نباشیم!

گاهی بدست نیاوردن، نرسیدن خود معجزه ای بزرگ است که شاید خیلی دیر به چشم بیاید. گرچه صدای آه بعضی حسرت ها بلند و خسته کننده آدم را به انتهای ناامیدی می رساند اما بعدها خواهیم فهمید جای پای بعضی آدم ها اگر ماندنی میشد و بعضی از اتفاقات اگر بیش از پیش خاطره ساز میشدند دیگر امیدی نمی ماند که به انتهای ناامیدی برسد اشک ها کش دار و روح پریشان تمام عمر را عزادار بود..
باید بپذیریم بعضی بدست نیاوردن ها شانس فوق العاده ایست که می توانست آغازگر یک ویرانی بزرگ تر باشد، زخم های عمیق تر باشد..! گاهی بدست نیاوردن، نرسیدن معجزه ای بزرگ است که چشم ها توان دیدنش را ندارند،‌ باید زمان ها بگذرد تا بفهمیم معمای این گره بازنشده را..

دیروز دوساعت برقمون قطع شد
گوشیمم شارژ نداشت.
.
.
.
.
.
تو این دوساعت چیزای زیادی فهمیدم
فهمیدم یه هفتس داریم خونه رو نقاشی میکنیم
بابام چهار ماهه بازنشسته شد
خواهر کوچیکم نامزد کرده
و جالبتر اینکه یه داداش دوساله دارم که اسمشو امین گذاشتن!!!?

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

هرگز, زندگی, کنیم, همیشه, انتظار, هستیم, بجای, آنکه, همین, امروز, خوشحال, باشیم؛, امید, آینده, نشسته, خاطر, امروزمان, دهیم, بیشتر, خواهیم, بهتر, بازنشستگی, مسافرت, تعطیلات, برای, خواهد, مسئله, اصلا, توجهی, ولتر, ملیتو, وارد, سابقه, بیمه, تامین, اجتماعی, ببین, اخرین, دستمزدت, چقدره, مونده, بازنشسته, دیدمت, عقربه, دونده, المپیک, بودند, حالا, نیستی, پارک, متفکرانه, بازی, کنند, رسولادهمی, کپشن, روزی, اتاقت, میشینی, میکنی, تمام, سالهارو, میتونستم, دوستش, داشتم, داریش, دستش, مبارک, عزراییل, دیگر, نیازی, بودنت, اینجا, آدمها, خودشان, گفتنِ, دوستت, دارم, هزار, جانِ, میرسونند, روند, افزایش, حقوق, کارگران, کارمندان, مقابل, تورم, هزینهها, ایران, پیاز, رنده, کردم, سینک, چارم, جاری, یخچال, شکستم, گوشت, روغن, ریختم, ماهیتابه, اولین, کتلت, خوابوندم, خفیفی, زدند, پدرم, بازم, تازه, آورده, شوهرم, نونوایی, نداشتیم, بابام, خیلی, مهمه, کاری, ندارم, خودمون, گرفتم, میگیرم, همون, بالا, اومد, دوید, آدمهاست, دارند, البته, زیاد, شامل, مادرم, صدای, اصرار, تعارف, دعوت, لحظه, خشکم, خانواده, نچسبی, همدیگه, بوسیم, قربون, صدقه, نمیریم, سرزده, بدون, جایی, اینجوری, نبودن, ومیامدند, هفده, تلفنی, زدند؛, رفتند, قبیله, فهمید, مغایر, اصول, تربیتی, شدند, نشدم, خونه, مرتب, بود؛, خسته, بودم, برگشته, میوه, چیزهایی, الان, وقتی, فکرش, خنده, میاد, لعنتی, رسید, آشپزخونه, مهمان, بریزد, درهم, رفته, پرسیدم, کردی, داریم, گفتم, بخوریم, فردا, درست, چیزی, گوجه, فرنگی, عصبانیت, بیرون, آوردم, دختر, ببخشید, مزاحمت, شدیم, میخوای, نونها, برات, ببرم, یادم, افتاد, بهشون, سلام, نکرده, جوجه, کوچولو, آماده, بهانه, گیاه, خواری, قاشق, سالاد, کنار, بشقابش, خورده, نخورده, خداحافظی, کردند, داستان, فراموش, پانزده, گذشت, هردو, ازسرم, نکنه, صحبت, شنیده, تصورش, مهره, پشتم, دردی, دشنه, نشیند, راستی, سنگک, تشکر, نکردم, آخرین, قطره, محزونی, واقعا, چهار, اهمیتی, حقیقت, صورتم, زمختی, هستم, یعنی, ندانستن, نفهمیدن, جزییات, احمقانه, ندیدن, ترین, آشپزخانه, خالی, چنگال, بکشم, براشون؛, آمدند, تمیز, کافی, روسری, روزها, بخوام, تونم, نخواهد, دستهاش, منتی, مهربونی, دارد, دادی, اهمیتشو, نباشیم, گاهی, بدست, نیاوردن, نرسیدن, معجزه, بزرگ, شاید, بیاید, گرچه, بعضی, حسرت, بلند, کننده, انتهای, ناامیدی, رساند, بعدها, ماندنی, میشد, اتفاقات, خاطره, میشدند, برسد, پریشان, عزادار, باید, بپذیریم, شانس, العاده, ایست, توانست, آغازگر, ویرانی, باشد, عمیق, دیدنش, ندارند, بگذرد, بفهمیم, معمای, بازنشده, دیروز, دوساعت, برقمون, گوشیمم, شارژ, چیزای, زیادی, فهمیدم, هفتس, نقاشی, میکنیم, ماهه, خواهر, کوچیکم, نامزد, جالبتر, اینکه, داداش, دوساله, اسمشو, گذاشتن,