کپشن های مربوط به بخوریم

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بخوریم

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

بايزيد بسطامى :

هیچ کس بر من چنان غلبه نکرد که جوانی از بلخ مرا گفت یا بایزید حد زهد شما چیست؟
من گفتم
چون بیابیم بخوریم و چون نیابیم صبر کنیم.
گفت:
سگان بلخ همین صفت دارند.
پس من گفتم حد زهد شما چیست ؟
گفت :
ما چون نیابیم صبر کنیم و چون بیابیم ایثار ....

ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
بابام می گفت:
نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت.
دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.
پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند ، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود .

صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا.
برای یک لحظه خشکم زد.

ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.

اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند ومیامدند تو،روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند.

برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد.
آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند.
من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود؛ خسته بودم.تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم...
چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید!

شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید.
پرسیدم:
برای چی این قدر اصرار کردی؟

گفت:
خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.
گفتم:
ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم.

گفت:
حالا مگه چی شده؟

گفتم:
چیزی نیست ؟؟؟ !!!
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.

پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت:
دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟

تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم !
پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
وقتی شام آماده شد،
پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.

مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد.
خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
پدر و مادرم هردو فوت کردند.

چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت:
نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟
نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟!
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد:

"من آدم زمختی هستم"

زمختی یعنی:
ندانستن قدر لحظه ها،
یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها،
یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها.
حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟

آخ. لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛
فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه...
میوه داشتیم یا نه...
همه چیز کافی بود:
من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک .
پدرم راست می گفت که:
نون خوب خیلی مهمه.

من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم،
اما کسی زنگ این در را نخواهد زد،
کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
اما دیگه چه اهمیتی دارد؟
چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی...!
زمخت نباشیم!

عمر میگذرد
و من بیش تر میفهمم
که هیچ چیز در دنیا
ارزش گریه کردن را ندارد!
ما آدم ها مدام چیزهایی را که اسمشان را مصیبت و بدبختی میگذاریم
در سرزمین افکارمان میچرخانیم و دور میکنیم و همین باعث میشود در صدسالگی حسرتِ لذت نبردن از زندگی را بخوریم!
شاید کلمه ی رها کردن و فرار کردن برای چنین لحظاتی به وجود آمده اند...
از غصه هایت فرار کن
در ناکجا آبادِ درونت رهایش کن؛
و به دنبال هر چیز که شادت میکند روانه شو...
زندگی اگر چیزهای زیادی برای گریه کردن دارد،
چیزهایی هم برای لبخند زدن دارد

فقط کافیست از ته دلت بخواهی که زندگی را زندگی کنی...

#المیرا_دهنوی

خیلی وقتا شده خیری به کسی رسوندیم با نیت « برای رضای خدا» اما اگه از همون آدم ضربه ای بخوریم اول چیزی که بذهنمون می رسه اینه
«بشکنه این دست که نمک نداره»

یا «کلا من شانس ندارم به هرکس خوبی کردم بدی دیدم».

مهربان بودن عالیه اما عالیتر اینه که از محبتی که کردیم رد بشیم و دریافت کننده ی محبتمون را مدیون ندونیم.

چون ما کاری برای اون نکردیم که انتظار پاسخ از او داشته باشیم.
اینکه اخلاقا جواب محبت، محبته درسته.
اما هر کس خوبه روی درستی عمل خودش زوم کنه.

دست بی نمک دستیه که خیری را به دیگران رسونده و همین‌طور دراز مونده که کی طرف میخواد جبران کنه

دیگه بخاری جواب نیستش
باید ضدیخ بخوریم

مامانم تصمیم گرفته سوسیس و کالباس اورگانیک بخوریم، واسه همین خودمون تو خونه گربه پرورش میدیم :|

گفتم:
مادربزرگ نمی‌خواهی بروی دکتر
چین و چروک دور لب‌هایت را برداری
کمی جوان شوی و زیباتر؟

خندید و گفت:
خدابیامرز پدربزرگت
مرا با همین اسناد و مدارک هم
سخت می‌شناسد
این‌ها رد بوسه‌های آن دورانند
ما به پای هم پیر نشدیم
که حسرت جوانی بخوریم

گفتم:
از کجا می فهمد، این لب همان لب است
و این غنچه همان غنچه؟

گفت باغبان هم نفهمد
گل که خوب می‌داند
در کدام باغچه روییده!

یادش بخیر :
تو دبستان که زنگ تفریح تموم می شد ، مامور آبخوری دیگه نمی ذاشت آب بخوریم.

مادر بزرگ باچارقدش اشکش را پاک کرد و گفت:
آخ دلم می خواست عاشقی کنم ولی نشد ننه.
اونقده دلم می خواست یه دمپختک را لب رودخونه بخوریم، نشد.
دلم پر میکشید که حاجی بگه دوست دارم و نگفت
گاهی وقتا یواشکی که کسی نبود، زیر چادر چند تا بشکن می زدم.
آی می چسبید.
گفت: بچه گی نکردم، جوونی هم نکردم. یهو پیر شدم
به چشمهای تارش نگاه کردم و حسرت ها را ورق زدم
گفتم: مادر جون حالا بشکن بزن، بزار خالی شی
گفت:حالا که دستام دیگه جون ندارن؟
انگشتای خشک شده اش رو بهم فشار داد ولی دیگه صدایی نداشتند
خنده تلخی کرد و گفت:
اینقدر به همه هیس نگید.
بزار حرف بزنن.
بزار زندگی کنن.
آره مادر هیس نگو،
آدمیزاد از "هیس " خوشش نمی یاد..

ه زن و شوهره میخواستن بچه دار بشن.‌‌..
میرن پیش دکتر میگن .چی بخوریم بچمون پسرشه؟؟؟
.
.
.
.

.

.
.
دکتره
.

.

.
مغزززززز خرررررر...������
دخترا همه وسط...
حالا هله دان دانه هله ی دانه ی دانه
اووووه اوووه

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

بايزيد, بسطامى, چنان, غلبه, نکرد, جوانی, بایزید, چیست, گفتم, بیابیم, بخوریم, نیابیم, کنیم, سگان, همین, دارند, ایثار, پیاز, رنده, کردم, سینک, چارم, جاری, یخچال, شکستم, گوشت, روغن, ریختم, ماهیتابه, اولین, کتلت, دستم, خوابوندم, برای, خودش, خفیفی, زدند, پدرم, بازم, تازه, آورده, شوهرم, نونوایی, نداشتیم, بابام, خیلی, مهمه, بازنشسته, کاری, ندارم, خودمون, گرفتم, میگیرم, همون, بالا, اومد, دوید, دوست, آدمهاست, بیشتر, دوستش, البته, زیاد, شامل, مادرم, صدای, اصرار, تعارف, دعوت, لحظه, خشکم, خانواده, نچسبی, هستیم, همدیگه, بوسیم, قربون, صدقه, نمیریم, سرزده, بدون, جایی, اینجوری, نبودن, ومیامدند, روزی, هفده, تلفنی, زدند؛, رفتند, قبیله, بودند, فهمید, مغایر, اصول, تربیتی, وارد, شدند, اصلا, خوشحال, نشدم, خونه, مرتب, بود؛, خسته, بودم, برگشته, میوه, چیزهایی, الان, وقتی, فکرش, خنده, میاد, لعنتی, رسید, آشپزخونه, مهمان, بریزد, درهم, رفته, پرسیدم, کردی, دیدم, داریم, فردا, درست, حالا, چیزی, نیست, گوجه, فرنگی, عصبانیت, بیرون, آوردم, دختر, ببخشید, مزاحمت, شدیم, میخوای, نونها, برات, ببرم, یادم, افتاد, بهشون, سلام, نکرده, تمام, جوجه, کوچولو, آماده, بهانه, گیاه, خواری, قاشق, سالاد, کنار, بشقابش, بازی, خورده, نخورده, خداحافظی, کردند, داستان, فراموش, پانزده, گذشت, هردو, ازسرم, نکنه, صحبت, شنیده, تصورش, مهره, پشتم, دردی, دشنه, نشیند, راستی, سنگک, تشکر, نکردم, آخرین, قطره, محزونی, واقعا, چهار, اهمیتی, حقیقت, صورتم, زمختی, هستم, یعنی, ندانستن, نفهمیدن, توجه, جزییات, احمقانه, ندیدن, ترین, آشپزخانه, خالی, چنگال, بکشم, چقدر, براشون؛, آمدند, تمیز, کافی, روسری, روزها, بخوام, تونم, نخواهد, دستهاش, منتی, مهربونی, دارد, دستش, دادی, اهمیتشو, نباشیم, میگذرد, میفهمم, دنیا, ارزش, گریه, ندارد, مدام, اسمشان, مصیبت, بدبختی, میگذاریم, سرزمین, افکارمان, میچرخانیم, میکنیم, باعث, میشود, صدسالگی, حسرتِ, نبردن, زندگی, شاید, کلمه, فرار, چنین, لحظاتی, وجود, آمده, هایت, ناکجا, آبادِ, درونت, رهایش, دنبال, شادت, میکند, روانه, زیادی, لبخند, کافیست, بخواهی, وقتا, خیری, رسوندیم, رضای, ضربه, بذهنمون, اینه, بشکنه, نداره, شانس, هرکس, خوبی, مهربان, عالیه, عالیتر, محبتی, کردیم, بشیم, دریافت, کننده, محبتمون, مدیون, ندونیم, نکردیم, انتظار, پاسخ, داشته, اینکه, اخلاقا, جواب, محبته, درسته, خوبه, درستی, دستیه, دیگران, رسونده, همینطور, دراز, مونده, میخواد, جبران, بخاری, نیستش, باید, ضدیخ, مامانم, تصمیم, گرفته, سوسیس, کالباس, اورگانیک, واسه, گربه, پرورش, میدیم, مادربزرگ, نمیخواهی, بروی, دکتر, چروک, لبهایت, برداری, زیباتر, خندید, خدابیامرز, پدربزرگت, اسناد, مدارک, میشناسد, اینها, بوسههای, دورانند, نشدیم, فهمد, غنچه, باغبان, نفهمد, میداند, کدام, باغچه, روییده, یادش, بخیر, دبستان, تفریح, تموم, مامور, آبخوری, ذاشت, باچارقدش, اشکش, خواست, عاشقی, اونقده, دمپختک, رودخونه, میکشید, حاجی, نگفت, گاهی, یواشکی, چادر, چسبید, جوونی, چشمهای, تارش, نگاه, بزار, دستام, ندارن, انگشتای, فشار, صدایی, نداشتند, تلخی, اینقدر, نگید, بزنن, آدمیزاد, خوشش, شوهره, میخواستن, میرن, میگن, بچمون, پسرشه, دکتره, مغزززززز, خرررررر, دخترا, دانه, اووووه, اوووه,