کپشن های مربوط به کوچکشان

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی کوچکشان

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

وقتی می شود دقایق عمرت را با آدم های خوب بگذرانی
چرا باید لحظه هایت را صرف آدم هایی کنی که با دلهای کوچکشان مدام درگیر حسادت ها و کینه ورزی های بچه گانه اند ...
یا مدام برای نبودنت ، برای خط زدنت تلاش می کنند ...!!!
نه ، همیشه جنگیدن خوب نیست ...
این روزها فهمیده ام برای اثبات دوست داشتن ، برای به دست آوردن دل آدم ها ، برای اثبات خوب بودن نباید جنگید ...
بعضی چیزها وقتی با جنگیدن به دست می آیند بی ارزش می شوند !
این روزها نسخه ی فاصله گرفتن را می پیچم برای هر کسی که رنجم می دهد ...
این را با خودم تکرار می کنم و می بخشمشان ....
نه به خاطر اینکه مستحق بخششند ...
تنها به این خاطر که " من مستحق آرامشم " ..

داستان ثروتمند بی پول !

هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند. هردو لباس‌هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى‌لرزیدند.
پسرک پرسید: «ببخشین خانم! کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکی کنم. مى‌خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایى‌هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.
گفتم: «بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.» آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهای شان را گرم کنند. بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آن ها دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. بعد پرسید: «ببخشین خانم! شما پولدارین؟ »نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: «من اوه نه!» دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى گذاشت و گفت: «آخه رنگ فنجون و نعلبکى‌اش به هم مى خوره.»
آن ها درحالى که بسته‌هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند.
فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آن‌ها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه این ها به هم مى آمدند.
صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم. لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم. مى خواهم همیشه آن ها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.

متنی زیبا از فروید پدر روان شناسی دنیا...

وقتى می شود دقایق عمرت را با آدم هاى خوب بگذرانى، چرا باید لحظه هایت را صرف آدم هایى کنى که با دل هاى کوچکشان مدام درگیر حسادت ها و کینه ورزى هاى بچه گانه اند ...
یا مدام براى نبودنت...
براى خط زدنت تلاش مى کنند؟...

نه! همیشه جنگیدن خوب نیست!...
من همیشه جنگیده ام تا چیزى را عوض کنم...

اما این روزها فهمیده ام که با آدم هاى کوته نظر نباید جنگید...

فهمیده ام براى اثبات دوست داشتن نباید جنگید...

براى به دست آوردن دل آدم ها نباید جنگید...

براى اثبات خوب بودن نباید جنگید...

این روزها نسخه فاصله گرفتن را مى پیچم براى هر کسى که رنجم مى دهد...

از آدم هایى که زیاد دروغ مى گویند...
فاصله می گیرم...

از آدم هایى که زیاد ظلم می کنند...
فاصله می گیرم...

از آدم هایى که حرمتم را نگه نمی دارند...
فاصله می گیرم...

با حقارت برخى آدم ها و دل هایشان نباید جنگید...

باید نادیده شان گرفت ...
و گذشت ...
و بخشیدشان...
نه براى این که مستحق بخشش اند...
براى این که من مستحق آرامشم....

مردی بر همسر خود در آشپزخانه وارد شد و از او پرسید کدام یک از فرزندان خود را بیش از دیگر فرزندانت دوست داری.
همسر او گفت: همه آنها را، بزرگشان و کوچکشان، دختر و پسر، همه یکسانند و همه را به یک اندازه دوست دارم.
شوهر گفت : چگونه دل تو برای همه آنها جا دارد؟
همسر جواب داد: این خلقت خدا است که دل مادر برای همه فرزندان خود وسعت دارد.
مرد لبخندی زد و گفت: اکنون شاید بتوانی بفهمی که چگونه دل مرد برای چهار زن همزمان وسعت دارد.
...
خدایش بیامرزد. روش والایی در قانع کردن داشت. لیکن موقعیتش در آشپزخانه غلط بود.
مراسم آن تازه در گذشته، صبح و بعد از ظهر فردا جهت عبرت سایرین برگزار می شود!!!

سلام دوستان عزیز....این متن رو من ب افتخار ی نفر نوشتم ....با نصفه ی نصف استعداد نویسندگیم امیدوارم متنم خوب واقع بشه....
آنگاه که در جنگل تنهایی خویش قدم میزنم صدای نام تورا اززبان گنجشککان وپرنده های خوشصدای جنگل می شنوم...چه دلنشین است....

شاخه های درختان روبروی غروب بینهایت زیبای جنگل دست به دست هم داده دارند جشن و پایکوبی میکنند...

حیوانات کوچک جنگل به قولی مثل ندید بدید هابا چشمان کوچکشان از لابه لایشاخ و برگ درختان مرانگاه میکنند...

چرا وقتی که یادت درقلبم زنده است حسرت دیدن روی ماهت را داشته باشم ...!

کمی بیشتر قدم میزنم دیگر زانوانم تحمل یک قلب سنگین بر روی تنم را ندارند... می ایســـتم......

شاید روزنه ای نور ازبین حصار هزاران برگ کوچک و بزرگ درختان یواشکی فرار کند به دلم .... این دل خسته بتابد تا شاید جان بگیرم.....ولی گویا شب شده و به گمانم آن روزنهی نور خوابیده باشد.....

جنگل در شب وقتی لباس مشکی خوابشرا ب تن میکند خیلی ترسناک میشود....برای اینکه هم خودم را آرام کنم و از سکوت آزار دهنده رها شوم ، شعر لالایی سر میدهم....



لالا لالا لالا لالایی لالا لالا لالا لالایی

لالا خفته گل لاله بخون با غم بخون ناله

لالا لالا شب آروم بگم از دل یا از زانوم

دلم تنگه واسه یارش چون آهنگش اومد یادش

شدم غرقِ تو تنهایی خدا کنه که بیـــایــــی

لالا لالا لالا لالایی لالا لالا لالا لالایی

هیــــسسسسسس!

(با صدایی آرام تر)

بشنو با دل بشنو با جون ببین چی گفت دلم با خون

لالا لالا لالا لالایی



آنقدر لالایی خواندم تا پلکهایم سنگین شد و بر روی تشک زمین و ملحفه ی آسمان خوابم برد......

که در اعماق دریای خوابم نشانه ای از تو دیدم....

آن صندوقچه ی مهربانی و صداقتترا..... گویا گمش کرده بودم ....ماهی عشقم آن صندوقچه را بلند کرد و دردهانش گذاشت تا با خود ببرد....

بیدار که شدم هوا هنوز هم تاریک بود.....

انگاریک کرم شب تاب بهسویم می آمد....نه....مثل اینکه چند کرم شب تاب بود....ولی بازهم حدسم اشتباه بود....

کیستی؟

- .....

- می گویم کیستی؟!

- من منم !!!!!!!

مثل اینکه فرشته بود.نمی دانم چه بود...ولی فانوسش را دیدم انگار شعله ای ازامید در درونم روشن شد.

او می خواست مرا از آن تاریکی بیرون ببرد....فانوسش را دست من داد.....

من باید مواظب شعله ی کوچکش میبودم چرا که ممکن بود نسیمی خسته هم او را ازپا دراورد....

ازبوته های وحشی و درختان خوابیده جنگل گذشتیم ناگهان چهره ای آشنا نگاهم را جلب کرد....

آری آنکه مرااز جنگل تاریک نجات داد عشق تو بود ....

.: پایان :.

مردی بر همسر خود در آشپزخانه وارد شد و از او پرسید کدام یک از فرزندان خود را بیش از دیگر فرزندانت دوست داری

همسر او گفت همه آنها را بزرگشان و کوچکشان دختر و پسر همه یکسانند و همه را به یک اندازه دوست دارم.

شوهر گفت : چگونه دل تو برای آنها همه جا دارد.

همسر جواب داد: این خلقت خدا است که مادر دلش برای همه فرزندان خود وسعت دارد.

مرد لبخندی زد و گفت: اکنون شاید بتوانی بفهمی که چگونه دل مرد برای چهار زن همزمان وسعت دارد.


خدایش بیامرزد روش والایی در قانع کردن داشت لیکن موقعیتش در آشپزخانه غلط بود.


مردی بر همسر خود در آشپزخانه وارد شد و از او پرسید
کدام یک از فرزندان خود را بیش از دیگر فرزندانت دوست داری ؟
همسر او گفت همه آنها را بزرگشان و کوچکشان،
دختر و پسر همه یکسانند و همه را به یک اندازه دوست دارم
شوهر گفت : چگونه دل تو برای آنها همه جا دارد
همسر جواب داد :
این خلقت خدا است که مادر دلش برای همه فرزندان خود وسعت دارد
مرد لبخندی زد و گفت :
اکنون شاید بتوانی بفهمی که چگونه دل مرد برای چهار زن همزمان وسعت دارد
خدایش بیامرزد روش والایی در قانع کردن داشت ،
لاکن موقعیتش در آشپزخانه غلط بود
مراسم آن تازه در گذشته صبح و بعد از ظهر فردا برگذار می شود !

آدمهای بزرگ،
همه چیزشان بزرگ است
حتی اشتباهات کوچکشان !!!!

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

وقتی, دقایق, عمرت, بگذرانی, باید, لحظه, هایت, هایی, دلهای, کوچکشان, مدام, درگیر, حسادت, کینه, ورزی, گانه, برای, نبودنت, زدنت, تلاش, کنند, همیشه, جنگیدن, نیست, روزها, فهمیده, اثبات, دوست, داشتن, آوردن, نباید, بعضی, چیزها, آیند, ارزش, شوند, نسخه, فاصله, گرفتن, پیچم, رنجم, خودم, تکرار, بخشمشان, خاطر, اینکه, مستحق, بخششند, تنها, آرامشم, داستان, ثروتمند, بدجورى, توفانى, دختر, کوچولو, حسابى, سرما, مچاله, بودند, هردو, لباسهاى, کهنه, گشادى, داشتند, خانه, مىلرزیدند, پسرک, پرسید, ببخشین, خانم, کاغذ, باطله, دارین, نداشتم, مالى, خودمان, چنگى, توانستم, کمکی, مىخواستم, بازشان, چشمم, پاهاى, افتاد, دمپایىهاى, قرمز, گفتم, بیایین, فنجون, براتون, درست, داخل, آشپزخانه, بردم, کنار, بخارى, نشاندم, پاهای, فنجان, شیرکاکائو, برشته, مربا, دادم, مشغول, چشمى, دیدم, خالى, دستش, خیره, نگاه, پولدارین, نگاهى, روکش, نماى, هایمان, انداختم, احتیاط, نعلبکى, گذاشت, نعلبکىاش, خوره, درحالى, بستههاى, کاغذى, جلوى, صورتشان, گرفته, باران, شلاق, نزند, رفتند, سفالى, برداشتم, براى, اولین, عمرم, آنها, کردم, زمینى, آبگوشت, ریختم, سقفى, بالاى, همسرم, دائمى, آمدند, صندلى, سرجایشان, گذاشتم, اتاق, نشیمن, مرتب, نکردم, خواهم, همان, دارم, یادم, نرود, ثروتمندى, هستم, متنی, زیبا, فروید, روان, شناسی, دنیا, وقتى, بگذرانى, هایى, ورزى, جنگیده, چیزى, کوته, زیاد, دروغ, گویند, گیرم, حرمتم, دارند, حقارت, برخى, هایشان, نادیده, گذشت, بخشیدشان, مردی, وارد, کدام, فرزندان, دیگر, فرزندانت, بزرگشان, یکسانند, اندازه, شوهر, چگونه, دارد, جواب, خلقت, مادر, وسعت, لبخندی, اکنون, شاید, بتوانی, بفهمی, چهار, همزمان, خدایش, بیامرزد, والایی, قانع, کردن, لیکن, موقعیتش, مراسم, تازه, گذشته, فردا, عبرت, سایرین, برگزار, سلام, دوستان, عزیز, افتخار, نوشتم, نصفه, استعداد, نویسندگیم, امیدوارم, متنم, واقع, آنگاه, جنگل, تنهایی, خویش, میزنم, صدای, تورا, اززبان, گنجشککان, وپرنده, خوشصدای, شنوم, دلنشین, شاخه, درختان, روبروی, غروب, بینهایت, زیبای, داده, پایکوبی, میکنند, حیوانات, قولی, ندید, بدید, هابا, چشمان, لابه, لایشاخ, مرانگاه, یادت, درقلبم, زنده, حسرت, دیدن, ماهت, داشته, باشم, بیشتر, زانوانم, تحمل, سنگین, ندارند, ایستم, روزنه, ازبین, حصار, هزاران, یواشکی, فرار, خسته, بتابد, بگیرم, گویا, گمانم, روزنهی, خوابیده, باشد, مشکی, خوابشرا, میکند, خیلی, ترسناک, میشود, سکوت, آزار, دهنده, لالایی, میدهم, خفته, لاله, بخون, ناله, آروم, زانوم, تنگه, واسه, یارش, آهنگش, اومد, یادش, غرقِ, هیسسسسسس, صدایی, بشنو, ببین, آنقدر, خواندم, پلکهایم, ملحفه, آسمان, خوابم, اعماق, دریای, نشانه, صندوقچه, مهربانی, صداقتترا, کرده, بودم, ماهی, عشقم, بلند, دردهانش, ببرد, بیدار, هنوز, تاریک, انگاریک, بهسویم, بازهم, حدسم, اشتباه, کیستی, گویم, فرشته, دانم, فانوسش, شعله, ازامید, درونم, روشن, تاریکی, بیرون, مواظب, میبودم, ممکن, نسیمی, ازپا, دراورد, ازبوته, وحشی, گذشتیم, ناگهان, چهره, آشنا, نگاهم, آنکه, مرااز, نجات, پایان, لاکن, برگذار, آدمهای, چیزشان, اشتباهات,