کپشن های مربوط به سانتی

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی سانتی

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

پلنگ عزیز شما دیگه لازم نیست اسکلت بکشی رو صورتت برا هالووین
همون مژه مصنوعی ده سانتیت رو بزنی همه میگرخن :/



جالب است!

.
زنـی با روسری آب رفته...

.
پیــرزنـی با کفش پاشنه هفت سانتی...

.
دختـر جـوانی با لباس های تنگ...

.
جـالــب است!!!

.
میان این همه رنگ و لعاب

.
چشم آدم به دختری می افتد که رنگ ندارد، اما بیشتر میدرخشد...

.
هی فکر می‌کنم این آدم علاوه بر ایمان، یک چیز دیگر هم دارد که بقیه ندارند

.
و آن فقط کمی اعتماد به نفس است...

این ماجرا واقعی است ؛ گوش کنید! شاه بیت این غزل اینجاست!
سال 1381، شامگاه یک پنجشنبه تابستانی
تهران، خیابان افریقا، یک پاساژ باحال سانتی مانتال
«لطفا حجاب اسلامی را رعایت فرمایید» .
دخترکان جوان، لاک زده و مانیکور کرده، با هفت قلم آرایش و موهای افشان به دهها مغازه برمی خورند که این تابلو بر روی در ورودی آنها - جایی که همه آن را ببینند - نصب شده است .

توجهی به این نوشته کنند؟ اصلا!



اندکی از این زلف پریشان در پس روسری حریرآسای خویش پنهان کنند؟ ابدا!
اگر اینان چنین کنند، تکلیف آنان چه می شود؟ آنان که آمده اند برای گره گشایی از زلف یار!
معاشران گره از زلف یار بازکنید
شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید
بگذریم . . . برای غربت حافظ همین بس . همین که شب خوش قصه او شامگاه یک پنجشنبه تابستانی باشد در یک پاساژبا حال سانتی مانتال!
بگویی اندکی ناشادمانی و رنج، یا شکوه و گلایه در زوایای رخسارش پیدا باشد، هرگز!
تازه از فرانسه برگشته بود . می خندید و می گفت مهد دموکراسی، تحمل یک متر روسری را نداشت . نتوانستند حضور چند دختر محجبه را در مدارس خود بپذیرند . . . چه راحت حکم به اخراج ما کردند .
گفتم چرا می خندی؟ گفت چرا نخندم! بر سر عقیده ام ماندم تا آخر! این جالب نیست؟
گفتم همه این حرفها بخاطر یک متر روسری است؟ جوابی که داد از سن و سالش خیلی پخته تر بود . زیرکانه و هوشمندانه!
نه! این بهانه است . آنها حجاب را فرهنگ می دانند، نه تمدن، نه اصالت و نه هویت! . . . صرفا اعتقادی فردی که محدودیت و انحصار در دل آن است .
می دانید، زن غربی خیلی بخشنده است . همه را از خوان پر نعمت خویش بهره مند می کند، اما خود همیشه سرگردان و تشنه است!
گفتم تشنه چه چیز؟
گفت تشنه این که به او بنگرند، طالبش شوند و پی اش را بگیرند . همه همت زن غربی این است که از کاروان مد عقب نماند و هر روز جلوه ای تازه کند . او اسیر و در بند خویش است . . . و در این اسارت، سرخوش . او هرگز به رهایی فکر هم نمی کند، چون آزاد است و رها . . . اما در قفس!
زن غربی نمی داند کیست!
- نداند، چرا با تو و حجاب تو سرستیز دارند؟
با تعجب نگاهم کرد و گفت این حکایت همان پسری است که هر چه معلمش به او گفت بگو «الف » نگفت، پرسید چرا؟ گفت «الف » اول راه است . اگر گفتم، می گویی بگو «ب » . . . این رشته سردراز دارد .
آنها همه می دانند اگر زنی محجب شد، دیگر در کوچه و خیابان از لوازم آرایشی که آنها می سازند، استفاده نمی کند، دیگر لخت و عور مبلغ کالاهای آنان نمی شود، دیگر با مردان بیگانه به دریا نمی رود، دیگر نمی تواند در هر مجلس و محفلی شرکت کند، بزند و برقصد . . . !
باز هم فکر می کنید همه این حرفها به خاطر یک متر روسری است؟
در اتاق رئیس «مؤسسه اسلامی نیویورک » را گشود و داخل شد . آنگاه بی مقدمه گفت آقا من می خواهم مسلمان شوم!
مرد سرش را از روی کاغذ برداشت، چشمش به دختر جوانی افتاد که چیزی از وجاهت و جمال کم نداشت .
گفت باید بروی تحقیق کنی . دین چیزی نیست که امروز آن را بپذیری و فردا رهایش کنی .
قبول کرد و رفت، مدتی بعد آمد . مرد راضی نشد . . . باز هم باید تحقیق و مطالعه کنی . آنقدر رفت و آمد که دیگر صبرش لبریز شد . فریادی کشید و گفت «به خدا اگر مسلمانم نکنید، می روم وسط سالن، داد می زنم و می گویم من مسلمانم .»
. . . مرد فهمید این دختر جوان در عزم خود جدی است .
چیزی به میلاد پیامبر اکرم (ص) نمانده بود . آماده اش کردند که در این روز مهم طی مراسمی به دین مبین اسلام مشرف شود .
جشنی بپا کردند و در ضمن مراسم اعلام شد که امروز یک میهمان تازه داریم: یک مسلمان جدید! . . . و او از جا برخاست .
کسی از بین مردم صدا زد لابد این دختر خانم هم عاشق یک پسر مسلمان شده و خیال کرده دین اسلام جاده صاف کن عشق اوست! چه اسلامی؟ همه حرف است!
(نخود این آش شد . نمی دانم چه سری است که بعضی ها دوست دارند نخود هر آشی بشوند) .
- نه، نه . . . اشتباه نکنید . این خانم نه عاشق شده و نه با چشم بسته به این راه آمده، او مدتهاست تحقیق کرده و با بصیرت دین ما را پذیرفته است . چیزهایی از اسلام می داند که شاید هیچکدام از شما ندانید! کدام یک از شما مفهوم «بداء» را می دانید؟ همه نگاه کردند به هم، مسلمانان نیویورک و مساله اعتقادی بداء؟
اما او از این مفهوم و دهها مورد نظیر آن کاملا مطلع است .
بگذریم . او در آن مجلس مسلمان شد و برای اولین بار حجاب را پذیرفت .
خانواده مسیحی دختر که با یک پدیده جدید مواجه شده بودند، شروع به آزار و اذیت او کردند و روز به روز بر سخت گیری و فشار خویش افزودند .
دختر مانده بود چه کند! باز راه مؤسسه اسلامی نیویورک را درپیش گرفت و مسؤولان این مرکز را در جریان کار خود قرار داد . آنان نیز با برخی از علمای ایران تماس گرفتند و مطلب را با آنان در میان گذاشتند . در نهایت، کار به اینجا رسید که اگر خطر جانی او را تهدید می کند، اجازه دارد روسری خود را بردارد .
گوش کنید!
شاه بیت این غزل اینجاست;
دختر پرسید اگر من روسری خود را برندارم و در راه حفظ حجابم کشته شوم، آیا شهید محسوب می شوم؟
پاسخ شنید، آری .
و او با صلابت و استواری گفت: «والله قسم روسری خود را برنمی دارم، هر چند در راه حفظ حجابم، جانم را از دست بدهم .»
آنچه خواندید، سه پلان از یک ماجراست .
پلان اول، حکایت ماهیانی که در آب زندگی می کنند، همه عمر در آب غوطه ورند، اما مرتب از هم می پرسند: آب کو؟
پلان دوم، حکایت ماهی دور افتاده از آبی که آنقدر تن به شن های ساحل می زند تا بالاخره راهی به دریا باز کند .
. . . و پلان سوم، حکایت ماهی گداخته ای که هرم گرمای خشکی نفسش را بریده، حسرت آب بردلش مانده، اما راه دریا را از دل خویش می جوید!
بازگردیم به خیابان آفریقا، آن پاساژ با حال سانتی مانتال، بی اعتنایی دختران جوان به آن تابلو و قهقهه های مستانه!
شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد زتو، این دیر خراب، آلوده

پايگاه حوزه


فصلنامه پرسمان، شماره 1، سروقامت، حسین؛

هنگامی که ناسا برنامه ی فرستادن فضانوردان به فضا را آغاز کرد با مشکل کوچکی روبرو شد

آنها دریافتند که خودکارهای موجود در فضای بدون جاذبه کار نمی کنند ، جوهر خودکار به سمت پایین جریان نمی یابد و روی سطح کاغذ نمی ریزد برای حل این مشکل ….

آنها شرکت مشاورین اندرسون را انتخاب کردندتحقیقات "بیش از یک دهه" طول کشید ، "دوازده میلیون دلار" صرف شد و در نهایت آنها خودکاری طراحی کردند که در محیط بدون جاذبه می نوشت زیر آب کار می کرد ، روی هر سطحی حتی کریستال می نوشت و در دمای زیر صفر تا سیصد درجه ی سانتیگراد کار می کرد.

روس ها راه حل ساده تری داشتند آنها از مداد استفاده کردند!

وسعت دید خانمها:
.
.
.
.

دیدن یک تار موی شرابی روی كت شوهر !!!

ندیدن تیر برق موقع رانندگی!!!

___________________

وسعت و دقت دید اقایون

.
.
.
.
.
.
.
ندیدن تغییر رنگ موی خانم هاشون از مشکی پر کلاغی به بلوند

دیدن خراش یک سانتی روی رنگ ماشین زیر گلگیر سمت راست

روزی شیخی نزد حکیمی رفت و گفت: عرضی دارم

حکیم گفت عرضت را بگو

شخص گفت:۷۸ سانتیمتر

حکیم فرمود طولت را هم بگو

و شخص گفت : ۱۸۶ سانتیمتر

و شیخ مساحت فرد را حساب کرد

روزی شخصی نزد حکیمی رفت و گفت :

عرضی دارم

حکیم فرمود:

عرضت را بگو:

شخص گفت:

34 سانتیمتر

حکیم فرمود:

طولت را هم بگو

شخص گفت:

176 سانتیمتر

و حکیم با رندی مساحت شخص را محاسبه نمود

و شخص خوشحال از حل مشکل خود راهی دیار خود گشت....

روزی شخصی نزد حکیمی رفت و گفت:
عرضی دارم
حکیم فرمود:
عرضت را بگو
شخص گفت:
178 سانتیمتر
حکیم فرمود:
طولت را هم بگو
و شخص گفت:
210 سانتیمتر

بی مزه هم خودتی

آقاپسری که میگی"دخـترخــوب"پیدا نمیشه:



دخترخوب تادیر وقت تو خیابونا نمیپلکه


*اونقدر نگات نمیکنه که بری سمتش


*کفشه 15 سانتی ومانتوی جلف نمیپوشه

ساپورت نمیپوشه که سفیدیه تنش تو آفتاب چشم همه رو به خودش خیره کنه

انقد لباس تنگ نمیپوشه که عقب و جلو مثل صندوق ماشین بزنه بیرون


*موهاشو رنگ نمیکنه واونقدرآرایش نمیکنه که نتونی قیافه ی اصلیش رو تشخیص بدی


*چشمک و عشوه وصدای نازک نداره وبادیدن ماشین مدل بالات لحنش عوض نمیشه


*اونقدردست نیافتنیه که برای رسیدن بهش حتی توان تلاش کردن هم نداری.نه با تو میپره نه با امثال تو پس اینقدر نگو که نیست


*تو اونقدر چشمت رو عروسکای خیابونی گرفته که"دخترخوب"تورو بیشتراز اونانمیدونه...

پس اینقد گیر الکی نده و آدم باش خودش میاد سر راهت

چرا این قد رانندگی دخدرها رو مسخره میکنین؟
هااااااااان؟؟؟؟؟
بابا رانندگی با پاشنه ۱۵ سانتی خودش کلی مهارت میخواد.
بععععععععله.

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

پلنگ, عزیز, دیگه, لازم, نیست, اسکلت, بکشی, صورتت, هالووین, همون, مصنوعی, سانتیت, بزنی, میگرخن, جالب, روسری, رفته, پیرزنی, پاشنه, دختر, جوانی, لباس, میان, لعاب, دختری, افتد, ندارد, بیشتر, میدرخشد, میکنم, علاوه, ایمان, دیگر, بقیه, ندارند, اعتماد, ماجرا, واقعی, کنید, اینجاست, شامگاه, پنجشنبه, تابستانی, تهران, خیابان, افریقا, پاساژ, باحال, مانتال, لطفا, حجاب, اسلامی, رعایت, فرمایید, دخترکان, مانیکور, کرده, آرایش, موهای, افشان, دهها, مغازه, برمی, خورند, تابلو, ورودی, آنها, جایی, ببینند, توجهی, نوشته, کنند, اصلا, اندکی, پریشان, حریرآسای, خویش, پنهان, ابدا, اینان, چنین, تکلیف, آنان, آمده, برای, گشایی, معاشران, بازکنید, بدین, دراز, بگذریم, غربت, حافظ, همین, باشد, پاساژبا, بگویی, ناشادمانی, شکوه, گلایه, زوایای, رخسارش, پیدا, هرگز, تازه, فرانسه, برگشته, خندید, دموکراسی, تحمل, نداشت, نتوانستند, حضور, محجبه, مدارس, بپذیرند, راحت, اخراج, کردند, گفتم, نخندم, عقیده, ماندم, حرفها, بخاطر, جوابی, سالش, خیلی, پخته, زیرکانه, هوشمندانه, بهانه, فرهنگ, دانند, تمدن, اصالت, هویت, صرفا, اعتقادی, فردی, محدودیت, انحصار, دانید, غربی, بخشنده, خوان, نعمت, بهره, همیشه, سرگردان, تشنه, بنگرند, طالبش, شوند, بگیرند, کاروان, نماند, جلوه, اسیر, اسارت, سرخوش, رهایی, آزاد, داند, کیست, نداند, سرستیز, تعجب, نگاهم, حکایت, همان, پسری, معلمش, نگفت, پرسید, رشته, سردراز, کوچه, لوازم, آرایشی, سازند, استفاده, مبلغ, کالاهای, مردان, بیگانه, دریا, تواند, مجلس, محفلی, شرکت, بزند, برقصد, اتاق, رئیس, مؤسسه, نیویورک, گشود, داخل, آنگاه, مقدمه, خواهم, مسلمان, کاغذ, برداشت, چشمش, افتاد, چیزی, وجاهت, جمال, باید, بروی, تحقیق, امروز, بپذیری, فردا, رهایش, قبول, مدتی, راضی, مطالعه, آنقدر, صبرش, لبریز, فریادی, کشید, مسلمانم, نکنید, سالن, گویم, فهمید, میلاد, پیامبر, اکرم, نمانده, آماده, مراسمی, مبین, مشرف, جشنی, اعلام, میهمان, داریم, جدید, برخاست, مردم, لابد, خانم, عاشق, خیال, جاده, اوست, نخود, دانم, بعضی, دوست, بشوند, اشتباه, بسته, مدتهاست, بصیرت, پذیرفته, چیزهایی, شاید, هیچکدام, ندانید, مفهوم, بداء, مسلمانان, مساله, مورد, نظیر, کاملا, مطلع, اولین, خانواده, مسیحی, پدیده, مواجه, بودند, شروع, آزار, اذیت, گیری, فشار, افزودند, درپیش, گرفت, مسؤولان, مرکز, جریان, قرار, برخی, علمای, ایران, تماس, گرفتند, مطلب, گذاشتند, نهایت, جانی, تهدید, اجازه, بردارد, برندارم, حجابم, کشته, شهید, محسوب, پاسخ, شنید, صلابت, استواری, والله, برنمی, جانم, بدهم, آنچه, خواندید, پلان, ماجراست, ماهیانی, زندگی, غوطه, مرتب, پرسند, افتاده, ساحل, بالاخره, راهی, گداخته, گرمای, خشکی, نفسش, بریده, حسرت, بردلش, جوید, بازگردیم, آفریقا, اعتنایی, دختران, قهقهه, مستانه, شویی, آنگه, خرابات, خرام, نگردد, آلوده, پايگاه, حوزه, فصلنامه, پرسمان, شماره, سروقامت, حسین؛, هنگامی, ناسا, برنامه, فرستادن, فضانوردان, آغاز, مشکل, کوچکی, روبرو, دریافتند, خودکارهای, موجود, فضای, بدون, جاذبه, جوهر, پایین, یابد, ریزد, مشاورین, اندرسون, انتخاب, دوازده, میلیون, دلار, خودکاری, طراحی, محیط, سطحی, کریستال, دمای, سیصد, درجه, سانتیگراد, ساده, داشتند, مداد, وسعت, خانمها, دیدن, شرابی, شوهر, ندیدن, موقع, رانندگی, اقایون, تغییر, هاشون, مشکی, کلاغی, بلوند, خراش, ماشین, گلگیر, روزی, شیخی, حکیمی, عرضی, عرضت, سانتیمتر, فرمود, طولت, مساحت, حساب, شخصی, رندی, محاسبه, نمود, خوشحال, دیار, خودتی, آقاپسری, میگی, دخترخوب, نمیشه, تادیر, خیابونا, نمیپلکه, اونقدر, نگات, نمیکنه, سمتش, کفشه, ومانتوی, نمیپوشه, ساپورت, سفیدیه, آفتاب, خودش, خیره, انقد, صندوق, بزنه, بیرون, موهاشو, نتونی, قیافه, اصلیش, تشخیص, چشمک, عشوه, وصدای, نازک, نداره, وبادیدن, بالات, لحنش, اونقدردست, نیافتنیه, رسیدن, تلاش, نداری, میپره, امثال, اینقدر, چشمت, عروسکای, خیابونی, گرفته, تورو, بیشتراز, الکی, میاد, راهت, دخدرها, مسخره, میکنین, بابا, مهارت, میخواد,